کتاب خانم کارکوب اثر رضیه غبیشی نشر شهید کاظمی کد 011129

(1)

کتاب «خانم کارکوب» نوشته رضیه غبیشی، زندگی پر فراز و نشیب زهرا کارکوب‌زاده، مادر سه شهید و دو جانباز جنگ تحمیلی را در 256 صفحه روایت می‌کند. این اثر در پنج فصل، داستانی از صبر، ایثار و فداکاری‌های بی‌نظیر او را به تصویر می‌کشد. با استفاده از خاطرات خود زهرا کارکوب و خانواده‌اش، کتاب عمق عشق و فداکاری را در دوران جنگ و پس از آن نشان می‌دهد.

127,600 تومان
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید گزینه خبرم کنید را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
پیشنهاد شگفت انگیز
کد محصول: 2136
ارسال توسط فروشگاه اینترنتی ربیع
ارسال در سریع ترین زمان ممکن
ارزان ترین قیمت در فروشگاه موسسه فرهنگی کوثر
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کشور سازنده: ایران
موجودی: 10
0 امتیاز با خرید این کالا
فهرست فروشندگان
موسسه فرهنگی کوثر
ارسال در سریع ترین زمان ممکن
127,600
تومان

اطلاعات بیشتر

کتاب «خانم کارکوب» نوشته رضیه غبیشی، زندگی پرفراز و نشیب زهرا کارکوب‌زاده، مادر سه شهید و دو جانباز جنگ تحمیلی را به تصویر می‌کشد. این اثر در پنج فصل و 256 صفحه، از زبان خود او و خانواده‌اش روایت می‌شود و به شکلی واقعی، لحظات سخت و شجاعانه این مادر فداکار را در دوران جنگ و پس از آن به نمایش می‌گذارد.

زهرا کارکوب‌زاده در بخشی از کتاب می‌گوید: «مادری که در جنگ، تنها خدا را می‌بیند، هیچ چیزی نمی‌تواند او را شکست دهد.» این جمله، روحیه ایستادگی، امید و ایمان به خداوند را در برابر سخت‌ترین چالش‌ها نشان می‌دهد. همچنین، او در قسمتی دیگر از کتاب بیان می‌کند: «وقتی اولین پسرم را به جبهه فرستادم، هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم روزی با سه پسر شهید و دو جانباز روبه‌رو شوم، اما ایمان داشتم که باید راهی که انتخاب کرده‌اند را ادامه دهند.»

کتاب «خانم کارکوب» با استفاده از خاطرات این مادر بزرگوار، به مخاطب این امکان را می‌دهد تا با ابعاد عاطفی و فرهنگی دوران جنگ تحمیلی آشنا شود و به عنوان یک منبع ارزشمند برای کسانی که به دنبال الهام از زندگی واقعی انسان‌های فداکار هستند، شناخته می‌شود.

تکه ای ازکتاب:بحبوحه انقلاب

سال1357 وروز های اوج گیری انقلاب بود. جنگ و گریز مردم و ماموران حکومت نظامی درخیابان ها ادامه داشت. منصور ازکودکی دچار بیماری قلبی شده بود وباید اورا برای معاینه به تهران می بردم. مادرم به آبادان امد. بچه هارا به او سپردم وبا منصور راهی تهران شدم . وقتی برگشتم، باچهره پریشان وبی حال رویا مواجه شدم. پرسیدم ((چی شده؟! چه بلایی سربچه اومده؟!)) بچه ها تعریف کردند: ظهر بود و مدسه تعطیل شد . عده ای از تظاهر کنندگان که درحال شعار دادن و فرار از دست ماموران بودند. به نقطه ای رسیدند که بچه های کوچک دبستانی درحال بیرون امدن از مدرسه بودند  ماموران دربین جمعیت دنبالشان بودند که یک دفعه...

دیدگاه ها (0)

اگر این محصول را قبلاً خریده اید تجربه تان را به دیگران بگویید. با ثبت نظرات خود، دیگران را در خریدشان یاری کنید.