کتاب وسوسه های ناتمام
کتاب وسوسه های ناتمام
کتاب وسوسه های ناتمام نوشته ابراهیم حسن بیگی است. کتاب وسوسه های ناتمام را انتشارات کتابستان معرفت منتشر کرده است. این کتاب داستانی جالب از 14 قرن پیش است.
قهرمان داستان پسری اهل کوفه است او آهنگر است. در روزهای قبل از خروج لشگر عمر سعد از کوفه، سفارش بزرگی برای ساخت اسلحه میگیرد این اتفاق نه تنها برایش نان دارد که چیز دیگری هم در دامانش میگذارد. عشق به دختر یکی از بزرگان کوفه؛ بزرگی که میتواند زندگیاش را زیر و رو کند.
اما ایوب درگیریهای بسیاری دارد، کسی که والدینش از محبان امام علی(ع) و فرزندانش هستند چگونه خواهند توانست تن به این وصلت بدهند؟ حتی قبلتر، چگونه راضی خواهند شد زور بازوی فرزندشان، شمشیر و نیزه شود تا علیه حسینبن علی استفاده شود؟ این کتاب درگیریهای ایوب است.
اطلاعات بیشتر
بخشی از کتاب وسوسه های ناتمام
اصلاً آن روزها عاشقشدن اگر جز محالات نبود، یکهزارم هم پیش نمیآمد که جوانی مثل من عاشق دختری بشود و بعد مثل بچهی آدم به پدر و مادرش بگوید و همراه بزرگترهای فامیل برود خواستگاری دختر و دختر هم با سینی چای جلویت بایستد و بلرزد و تو هم با شرم و حیایی ساختگی، استکانی چای برداری و بعدها دنبال گرفتن بله از عشقت باشی. بلهای که بعد از دو بار رفتن عروس به صحرا و چیدن گل نصیبت بشود. آن روزها باید خیلی خوششانس میبودی که مثل من ناخواسته در بازار، دختر را نه یک نظر، بلکه چند نظر بدون روبند ببینی و قرص صورت سفید و مردمک سیاه چشمهایش، به اندازهی یک زلزلهی هشتریشتری جان و دلت را بلرزاند و بعد پیاش راه بیفتی و ببینی خانهاش کجاست و دخترِ کیست تا بشود آنچه نباید بشود. حالا آن روز مادرم از کجا فهمیده بود که پسرش خانهخراب شده و از آب و نان افتاده و عاشق دختری شده که پدرش از کلهگندههای کوفه است. آن وقت تو، پسر یک پدرِ یکلاقبای آهنگری در راستهی آهنگرها، صبح تا شب جلوی تنور زهواردررفته و سندان میایستاد و پتک بر میلهی گداخته بر سندان میکوبید تا روزی دو یا سه شمشیر بسازد یا نسازد. بفروشد یا نفروشد.
آن روز ماندم جواب مادرم را چه بدهم. بگویم عاشق دختر زیدبنهلال هستم که یکی از فرماندهان نظامی کوفه است که حتی نمیدانم نام دخترش چیست و چطور میشود این فاصلهی عمیق طبقاتی را پر کرد تا بشود به خواستگاری دخترش رفت.
زید را بارها از نزدیک دیده بودم. بار آخر آمده بود جلوی مغازهی پدرم تا سفارش ساخت پانصد شمشیر تیز و برّان بدهد برای قشونش. تا وقتی بود، من دلم یکجورهای عجیبی میلرزید و یکجورهای عجیبتر نگاهش میکردم. و وقتی رفت، پدر تُفی بر زمین انداخت و دست از کار کشید و دستهایش را با پیشبند چرکآلودش پاک کرد و لبهایش جنبید. دیدم حالش گرفته است. پرسیدم: «چی شده پدر؟ سفارش خوبی گرفتی. چرا دمق شدی؟»
تُنگ آب را از گوشهی مغازه برداشت و گفت: «مگر اوضاع شهر را نمیبینی؟ این جماعت جنگطلب تا اولاد پیامبر خدا را قلعوقمع نکنند آرام نمینشینند».
فهمیدم منظورش چیست. منظورش همین حرکت حسینبنعلی بهسوی عراق است و آمدن نمایندهاش مسلمبنعقیل به کوفه. از وقتی مسلم به کوفه آمده بود اوضاع شهر به هم ریخته بود. مسلم باعث شده بود تا به دستور یزید، عبیدالله بنزیاد فرماندار بصره، با حفظ سمت، به جای نعمان فرماندار کوفه شود.
مشخصات
دیدگاه ها (0)
لطفا پیش از ارسال نظر، این موارد را مطالعه کنید:
این محصولات ساخته و پرداخته هنرمندانی است که نظرات شما را میبینند و از آن بهرهمند میشوند؛ پس لازم است محتوای ارسالی شما منطبق برعرف و شئونات جامعه و با بیانی دوستانه و عاری از لحن تند، تمسخرو توهین باشد. طبیعتاً نظرات دلگرم کننده شما موجب شکوفایی ذوق هر هنرمند خواهد بود. از ارسال لینک سایتهای دیگر و ارائهی اطلاعات شخصی نظیر شماره تماس، ایمیل و آیدی شبکههای اجتماعی پرهیز کنید. در نظر داشته باشید هدف نهایی از ارائهی نظر دربارهی کالا، ارائهی اطلاعات مشخص و مفید برای راهنمایی سایر کاربران در فرآیند انتخاب و خرید یک محصول است. ما در این قسمت به نظرات و سوالات شما در اسرع وقت پاسخ میدهیم، پس شکیبایی پیشه کنید. سوالات شخصی خود، مبنی بر پیگیری سفارشات یا مشکلات در ثبت خرید را از طریق تماس با فروشگاه مرتفع کنید. هرگونه نقد و نظر در خصوص سایت ربیع، مشکلات دریافت خدمات و درخواست کالا و نیز گزارش تخلفات را از طریق تماس با شمارهی 02591002425 در میان بگذارید و از نوشتن آنها در بخش نظرات خودداری کنید.