کتاب چهار پر

کتاب چهار پر

(0)

کتاب چهار پر داستانی است نوشته سید میثم موسویان که در سال 1398 در 168 صفحه از انتشارات معارف منتشر شده است و با اقتباس از زندگینامه آیت‌الله یعقوبی قائنی است. این داستان از زندگی سه نفر از اهالی روستایی می‌گوید که برای حل یکی از مشکلات روستا به شهر سفر می‌کنند و ماجراهای بسیاری را پشت سر می‌گذارند.

سید میثم موسویان در داستان چهار پر به زندگی سه نفر از اهالی یک روستا پرداخته است. این سه نفر، برای اینکه یکی از مشکلات روستا را حل کنند، باید سفری به شهر داشته باشند. اما سفر آن‌ها را با ماجراهایی روبه‌رو می‌کند و مسائل سخت‌تری را پیش پایشان قرار می‌دهد. نویسنده برای نوشتن این داستان، از کتاب سفینة الصادقین که زندگینامه آیت‌الله یعقوبی قائنی استفاده کرده است. همچنین مطالب عرفانی و مذهبی کتاب را با اقتباس از آیات قرآن کریم و همچنین کتاب فیه ما فیه، اثر مولانا، نوشته است.

20,000 تومان
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید گزینه خبرم کنید را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
پیشنهاد شگفت انگیز
کد محصول: 14780
ارسال توسط فروشگاه اینترنتی ربیع
ارسال در سریع ترین زمان ممکن
ارزان ترین قیمت در فروشگاه بهشت قلم
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کشور سازنده: ایران
10 امتیاز با خرید این کالا
فهرست فروشندگان
بهشت قلم
ارسال در سریع ترین زمان ممکن
20,000
تومان

اطلاعات بیشتر

بخشی از کتاب چهار پر:
قدرت زانوهایش را با کف دستش مالاند و از درد آن، دندان‌هایش را روی هم فشار داد و گفت: «صبح جمعه خوبیّت نداره پشت کسی صفحه بذاری. به عبارتی شاید جمعه حسابش از روزای دیگه هم دقیق‌تر باشه!»

او البته نمی‌دانست که این را در کتاب‌هایش خوانده یا این‌که از کسی شنیده، اما ادامه داد: «یادم میاد اون‌وقت‌ها که پای شیخ رو از دهات نبریده بودی، ازش شنیدم که جمعه گناه کردن، دوبرابر حساب می‌شه.»

و البته این را نگفت که یعنی واقعاً به نظرش جمعه با شنبه برایش فرقی می‌کند؛ این را گفت که فردا داداشش مرتضی که توی جلسه کنار کدخدا نشسته بود، به عابدین بگوید قدرت پشت سرش درآمده و این‌طور خودشیرینی‌ای پیش عابدین کرده باشد. از نظر قدرت، مرتضی برادرش، آدم‌فروش تمام‌عیاری بود که اطلاعات را به صورت طبقه‌بندی‌نشده به دیگران می‌فروشد. قدرت در کتاب‌هایی دربارهٔ فروش اطلاعات، خوانده بود که با طبقه‌بندی اطلاعات می‌توان سود دوچندانی از خریدوفروشِ داده به دست آورد. علاوه بر این، صبحِ جمعه‌ای با این تذکر، حال کدخدا را هم به نوعی گرفته و توی صورتش خاک پاشیده بود.

چهارنفری، زیر آلاچیق وسط زمینِ خشک و بی‌علف کدخدا،‌ نشسته بودند و درباره این حرف می‌زدند که برای خشک‌سالی و این شایعه پخش‌شده در مورد عذاب الهی، توی دهات، چه کاری می‌شود کرد.

مرتضی دفتر زیرِ دستش را ورق می‌زد و قرار بود نتایج جلسه را بنویسد. اما چیزی نمی‌نوشت و فقط نگاه می‌کرد. قدرت به متکا تکیه داده و منتظر بود جلسه تمام شود و بعد با مرتضی به خانه بروند و ناهار بخورند و برگردند سر زمین. کار هر روزِ قدرت همین بود که به محض این‌که آفتاب آن‌قدر بالا می‌آمد که نشود از گرمایش روی زمین کار کرد، زیر سایه‌بان پارچه شمدی، با مرتضی چایی بخورند و بیلشان را بگذارند روی زمین تا بروند ناهار. به عبارتی، خستگی‌شان درمی‌رفت و گرسنگی‌شان را هم می‌نشاندند.

زمین‌های اطراف زمین قدرت، تفت و بی‌صاحب مانده بودند. کشاورزها کارِ این یک‌ساله‌شان شده بود رفتن به شهر برای کارگری. به زن‌ها و بچه‌هایشان فشار آمده بود و اگر بخت یارشان نمی‌شد و تکِ هوا نمی‌شکست، همگی‌شان از سرما و بدبختی تلف شده بودند.

قدرت مثل سابق، کار خودش را می‌کرد و کلاه خودش را چسبیده بود؛ برعکس مردم روستا که حالا در این خشک‌سالی، می‌خواستند زور آخرشان را با همه جانشان بزنند و گور پدر دهات و زمین و کشاورزی کرده، از گرسنگی نمیرند. قدرت در کتاب‌هایی که دهاتی‌ها از شهر برایش می‌خریدند، خوانده بود بارش و خشک‌سالی، مسئله‌ای است که دوره‌های چندساله دارد و حالا اوج این بی‌آبی است. او با فرمول‌های همین کتاب‌ها، حساب‌کتاب می‌کرد که باید دو سال دیگر، دوام بیاورد و بعد از آن، وضعیت عوض خواهد شد.

اما حالا که داشت راستی راستی اوضاع از خشک‌سالی، اسفبار می‌شد و زمین هیچ محصولی نداده بود و یک تکه ابر هم توی آسمان نمی‌آمد، توی دلش نگران بود و پشیمان بود که ای کاش او هم برای خودش در شهر کاری دست‌وپا کرده بود. با هر بیلی که توی خاک فرو می‌کرد، فکر می‌کرد در این سال‌ها، شاید باید بیشتر حواسش را جمع می‌کرد و اقلاً جمعه و شنبه‌ها کار زمین را تعطیل می‌کرد، قاتی مردم می‌شد و راه و رسم کار توی شهر را مثل آن‌ها یاد می‌گرفت. همه کارِ این دو روز جمعه و شنبه، اگر از صبح تا غروب هم که سر زمین بیل می‌زد، به عبارتی می‌شد سرجمع حقوق یک روز عمله روزمزد، که اگر وضع خشک‌سالی ادامه پیدا می‌کرد، شاید می‌ارزید که از آن صرف‌نظر کرد و اگر شایعه راست درمی‌آمد و عذاب، روستا را می‌گرفت که حتماً می‌ارزید!

مشخصات

مشخصات کلی
گارانتی
دارد
شمارگان
1000
شابک
9786004412162
موضوع
رمان
قطع
رقعی
تعداد صفحات
168
سال انتشار
1398
نوبت چاپ جاری
1
ناشر
معارف
نویسنده
سید میثم موسویان
نوع جلد
شومیز
بسته بندی
بسته بندی سلفون همراه با بسته بندی پستی
ارسال
ارسال به سراسر کشور تحت لیسانس شرکت پست جمهوری اسلامی ایران
ساخت کشور
ایران

دیدگاه ها (0)