پیکسل شهید ابراهیم هادی

(3)

پیکسل با طرح شهید ابراهیم هادی ،جنس پیکسل دو طرف فلزی می باشد و در سایز 44 و 58 میلیمتر چاپ می شود. این نمونه به راحتی با دستمال نم دار تمیز شده و قابل شستشو می باشد . این دایره ی کوچک، با سنجاقی که پشت خود دارد قادر است به هر آنجایی که بخواهید (کوله پشتی، کیف، لباس و ....) وصل شود. در ضمن شما میتوانید برای طرح دلخواه خود با ما تماس حاصل فرمایید .

نوع پیکسل:
سایز پیکسل:
جنس رویه:
4,000 تومان
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید گزینه خبرم کنید را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
پیشنهاد شگفت انگیز
کد محصول: 386378
ارسال توسط فروشگاه اینترنتی ربیع
ارسال از 5 روز کاری دیگر
ارزان ترین قیمت در فروشگاه لبیک
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کشور سازنده: ایران
10 امتیاز با خرید این کالا
فهرست فروشندگان
لبیک
ارسال در سریع ترین زمان ممکن
4,000
تومان

اطلاعات بیشتر

در دعای اهل دل باران فراز آخر است

گریه کن در گریۀ عاشق صفایی دیگر است

عاشقان با اشک تا معراج بالا می‌روند

بهترین سرمایۀ انسان همین چشم تر است

در جواب بی‌وفایی خلوتی با خود بساز

دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است

شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم

آنکه با گمنام بودن سر کند نام‌آور است

صحبت از پرواز جانکاه است وقتی روح ما

مثل مرغ خانگی زندانی بال و پر است

گرچه چندی چهرۀ خورشید را پوشانده‌اند

در پس این ابرهای تیره صبحی دیگر است

زندگینامه

یکم اردیبهشت 1336 در خانوادۀ «هادی»، در تهران فرزندی به دنیا می‌آید که نامش را «ابراهیم» می‌گذارند. ابراهیم از شعله‌های آتش بسیاری می‌گذرد و بیست‌ودوم بهمن 1361 برای همیشه در فکه می‌ماند.

او چهارمین فرزند خانواده بشمار می‌رفت، با این حال پدرش، مشهدی محمدحسین به او علاقۀ خاصی داشت. او نیز منزلت پدر خویش را به درستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت نماید.
ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید و از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگی را به پیش برد. دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم‌خان زند. و توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سال‌های پایانی دبیرستان مطالعات غیر درسی را شروع کرد. حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر علامه محمدتقی جعفری بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود. در دوران پیروزی انقلاب شجاعت‌های بسیاری از خود نشان داد. او همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد. ابراهیم در آن دوران همچون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرزوبوم مشغول شد. او اهل ورزش بود. ورزش را با ورزش پهلوانان یعنی ورزش باستانی شروع کرد. در کشتی و والیبال چیره‌دست بود و هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید و مردانه می‌ایستاد.

این مردانگی را می‌توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی دراز و گیلان غرب تا دشت‌های سوزان جنوب مشاهده کرد.

آنطور كه از شواهد برمی‌آید ابراهیم هادی همان اولین روزهای شروع جنگ به جبهه سرپل ذهاب می‌رود (پیش از جنگ در كردستان حضور یافته بود) چون بچه محل اصغر وصالی بود، جزو گروه او در همین جبهه می‌جنگند، اما هیچ وقت مسئولیت برعهده نمی‌گیرد. یكی از دوستان شهید می‌گوید: «شهید هادی روحیات خاصی داشت. مسئولیت قبول نمی‌كرد. نه اینكه آدم بی‌مبالاتی باشد. اگر به ایشان می‌گفتید بیا و فرماندهی این دسته را برعهده بگیر، می‌گفت: ببین من نوكرتم. ما رو درگیر این چیزها نكن. فلانی رو بذار مسئول دسته، منم كنارش وامیستم كار می‌كنم.» الحق كه كنار مسئول دسته می‌ایستاد و كمكش می‌كرد، اما خودش هیچ وقت مسئولیت برعهده نمی‌گرفت. شهید هادی عكسی با لباس فرم سپاه دارد كه باعث می‌شود خیلی‌ها فكر كنند وی عضو سپاه بود، اما همرزمانش تأیید می‌كنند كه ابراهیم هیچ‌گاه به عضویت سپاه درنیامد و تنها به جهت علاقه‌ای كه به لباس پاسداری داشت با این لباس عكسی به یادگار انداخته بود. نكته جالب در زندگی شهید هادی این است كه بسیاری از افراد پس از آشنایی با او، احساس مودت و محبت نسبت به این شهید دارند.

بعد از شهادت اصغر وصالی، شهید هادی همراه رزمندگانی چون حاج حسین الله كرم ، جواد افراسیابی و... گروه شهید اندرزگو را تشكیل و در گیلان غرب عملیات چریكی علیه یگان‌های عمدتاً زرهی دشمن انجام می‌دهند. ابراهیم هادی همیشه در نوك پیكان نبرد بود و طوری می‌جنگید كه انگار از چیزی ترس ندارد.

شهید هادی غیر از روراستی، یكرنگی و شجاعت، صفات حسنۀ دیگری داشت كه باعث جذب دیگران می‌شد. فكه آخرین آوردگاه شهید ابراهیم هادی در دفاع مقدس بود. در ماجرای شهادتش آمده است كه در جمع نیروهای گردان‌های كمیل و حنظله به شهادت رسید، اما ابراهیم هادی عضو هیچ كدام از این دو گردان نبود، بلكه به عنوان نیروی اطلاعاتی مسئولیت هدایت گردان‌های لشكر 27 محمد رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله را همراه دیگر همرزمانش به عهده گرفته بود. ابراهیم هادی وارد معركه‌ای می‌شد كه او را جاودانه می‌كرد. چهره‌اش برافروخته و زیباتر از هر زمان دیگر شده بود. قبل از عملیات به یكی از دوستانش گفته بود: «خرمشرآزاد شد و می‌ترسم جنگ تموم بشه و شهادت رو از دست بدم. هرچند توكل ما به خداست... خیلی دوست دارم شهید بشم، اما خوشگل‌ترین شهادت رو میخوام!»

شهید هادی در فكه جنوبی، در كانال‌هایی كه اكنون به نام كانال كمیل و حنظله معروف است، كنار نیروهای دو گردان (كمیل و حنظله) می‌ماند تا به آنها كمك كند. برخی از نیروهای این دو گردان حدود پنج روز تمام درون كانال‌های موجود در منطقه گیر می‌افتند و هر از گاهی چند نفر از آنها از تاریكی استفاده كرده و به خط خودی برمی‌گردد. روز پنجم كه مصادف با 22 بهمن 1361 است، سه نفر كه انگار آخرین نفرات باقی مانده هستند، خود را به خط خودی می‌رسانند، در حالی كه گرسنگی و تشنگی هر سه را از پا انداخته بود، از رزم جوان قوی بنیه‌ای می‌گویند كه تا روز آخر هم آرپی‌جی می‌زد هم تیربار شلیك می‌كرد و هم به مجروحان رسیدگی می‌كرد. همین جوان نیرومند كه شلوار كردی به پا داشت و با مشخصاتی كه می‌دادند انگار ابراهیم هادی بود، تا لحظه آخر كنار مجروحان می‌ماند و بعد دیگر هیچ وقت خبری از او نمی‌شود. داش ابرام شهید شده بود. او همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند، چرا که گمنامی صفت یاران محبوب خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سال‌هاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور.

شهید ابراهیم هادی و خواب حضرت زهرا علیهاالسلام

جواد مجلسی می‌گوید: پاییز 1361 بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همۀ مجالس توسل‌های ابراهیم به حضرت زهرا علیهاالسلام بود. هرجا می‌رفتیم حرف از او بود!
خیلی از بچه‌ها داستان‌ها و حماسه‌آفرینی‌های او را در عملیات‌ها تعریف می‌کردند. همۀ آنها با توسل به حضرت صدیقۀ طاهره علیهاالسلام انجام شده بود.

به منطقۀ سومار رفتیم. به هر سنگری می‌رفتیم از ابراهیم می‌خواستند که برای آنها مداحی کند و از حضرت زهرا علیهاالسلام بخواند.

شب بود. ابراهیم در جمع بچه‌های یکی از گردان‌ها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجالس گرفته بود! بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.

آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی‌کنم! هر چه می‌گفتم: حرف بچه‌ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، اما فایده‌ای نداشت.

آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که دیگر مداحی نمی‌کنم. ساعت یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می‌دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهرۀ نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه. من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی‌دونه خستگی یعنی چی؟! البته می‌دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می‌شود و مشغول نماز. ابراهیم دیگر بچه‌ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیهاالسلام. اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همۀ بچه‌ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم، از همه بیشتر تعجب کردم، ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه‌ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کارهای عجیب او بودم.

ابراهیم نگاه معنی‌داری به من کرد و گفت: می‌خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می‌گویم تا زنده‌ام جایی نقل نکن.
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی‌آمد، نیمه‌های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقۀ طاهره علیهاالسلام تشریف آوردند و گفتند: «نگو نمی‌خوانم، ما تو را دوست داریم. هر که گفت بخوان ،تو هم بخوان.»

دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی‌داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.

(سلام بر ابراهیم ، ص190 )

گمنامی

محمدحسن جمشیدی از شعرای جوان کشورمان، همزمان با شب میلاد امام حسن علیه‌السلام شعری را در محضر رهبر انقلاب قرائت کرد. این شعر با مضمون گمنامی بود که رهبر انقلاب پس از اتمام شعرخوانی شاعر فرمودند: «مثل شهید ابراهیم هادی؛ می‌خواست گمنام زندگی کند، اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده.»

روزهای آخر

آخر آذرماه بود. با ابراهیم برگشتیم تهران. در عین خستگی خیلی خوشحال بود. می‌گفت: هیچ شهیدی یا مجروحی در منطقۀ دشمن نبود، هرچه بود آوردیم. بعد گفت: امشب چقدر چشم‌های منتظر را خوشحال کردیم، مادر هر کدام از این شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست. من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خودت دعا می‌کنی که گمنام باشی!؟

منتظر این سوال نبود. لحظه‌ای سکوت کرد و گفت: من مادرم رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم! ولی باز جوابی که می‌خواستم نگفت.  (راویان: علی صادقی، علی مقدم)

تفحص

اواخر دهۀ هفتاد، بار دیگر جستجو در منطقۀ فکه آغاز شد. باز هم پیکرهای شهدا از کانال‌ها پیدا شد، اما تقریباً اکثر آنها گمنام بودند. در جریان همین جستجوها بود که علی محمودوند و مدتی بعد مجید پازوکی به خیل شهدا پیوستند.
پیکرهای شهدای گمنام به ستاد تفحص رفت. قرار شد در ایام فاطمیه و پس از یک تشییع طولانی در سراسر کشور، هر پنج شهید را در یک منطقه از خاک ایران به خاک بسپارند. شبی که قرار بود پیکر شهدای گمنام در تهران تشییع شود، ابراهیم را در خواب دیدم. با موتور جلوی درب خانه ایستاد. با شور و حال خاصی گفت: «ما هم برگشتیم!» و شروع کرد به دست تکان دادن.

بار دیگر در خواب مراسم تشییع شهدا را دیدم. تابوت یکی از شهدا از روی کامیون تکانی خورد و ابراهیم از آن بیرون آمد. با همان چهرۀ جذاب و همیشگی به ما لبخند می‌زد! فردای آن روز مردم قدرشناس، با شور و حال خاصی به استقبال شهدا رفتند. تشییع با شکوهی برگزار شد. بعد هم شهدا را برای تدفین به شهرهای مختلف فرستادند.
من فکر می‌کنم ابراهیم با خیل شهدای گمنام در روز شهادت حضرت صدیقۀ طاهره علیهاالسلام بازگشت تا غبار غفلت را از چهره‌های ما پاک کند. برای همین بر مزار هر شهید گمنام که می‌روم به یاد ابراهیم و ابراهیم‌های این ملت فاتحه‌ای می‌خوانم. (راوی: خواهر شهید ابراهیم هادی)

نیمۀ شعبان

عصر روز نیمه شعبان ابراهیم وارد مقر شد. همان روز بچه‌ها دور هم جمع شدیم. از هر موضوعی صحبت به میان آمد تا اینکه یکی از ابراهیم پرسید: «بهترین فرماندهان در جبهه را چه کسانی می‌دانی و چرا؟!»
ابراهیم کمی فکر کرد و گفت: «تو بچه‌های سپاه هیچ‌کس را مثل محمد بروجردی نمی‌دانم. محمد کاری کرد که تقریباً هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد. در کردستان با وجود آن همه مشکلات توانست گروه‌های پیش‌مرگ کُرد مسلمان را راه‌اندازی کند و از این طریق کردستان را آرام کند. در فرماندهان ارتش هم هیچ‌کس مثل سرگرد علی صیاد شیرازی نیست. ایشان از بچه‌های داوطلب ساده‌تر است. آقای صیاد قبل از نظامی بودن یک جوان حزب اللهی و مومن است. از نیروهای هوانیروز، هرچه بگردی بهتر از سروان شیرودی پیدا نمی‌کنی، شیرودی در سرپل ذهاب با هلی‌کوپتر خودش جلوی چندین پاتک عراق را گرفت. با اینکه فرمانده پایگاه هوایی شده آنقدر ساده زندگی می‌کند که تعجب می‌کنید! ...همان روز صحبت به اینجا رسید که آرزوی خودمان را بگوییم. هرکسی چیزی گفت. همه منتظر آرزوی ابراهیم بودند. ابراهیم مکثی کرد و گفت: «آرزوی من شهادت هست، ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم!» (راوی: جمعی از دوستان)

شکستن نفس

باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می‌خواستند به سمت دیگر خیابان بروند، مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچۀ شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آنها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می‌داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصاً زمانی که خیلی بین بچه‌ها مطرح بود! (راوی: جمعی از دوستان شهید)

چفیه

اواخر سال 1360 بود. ابراهیم در مرخصی به سر می‌برد. آخر شب بود که آمد خانه کمی صحبت کردیم. بعد دیدم توی جیبش یک دستۀ بزرگ اسکناس قرار دارد! گفتم: راستی داداش! این همه پول از کجا می‌یاری!؟ من چندبار تا حالا دیدم که به مردم کمک می‌کنی، برای هیئت خرج می‌کنی، الان هم که این همه پول تو جیب شماست!
بعد به شوخی گفتم: راستش را بگو، گنج پیدا کردی!؟» ابراهیم خندید و گفت: «نه بابا، رفقا اینها را به من می‌دهند، خودشان هم می‌گویند در چه راهی خرج کنم.»

فردای آن روز با ابراهیم رفتیم بازار، از چند دالان و بازارچه رد شدیم. به مغازه موردنظر رسیدیم. مغازۀ تقریباً بزرگی بود. پیرمرد صاحب فروشگاه و شاگردانش یک به یک با ابراهیم دست و روبوسی کردند، معلوم بود کاملا ابراهیم را می‌شناسند. بعد از کمی صحبت‌های معمول، ابراهیم گفت: «حاجی من ان‌شاءالله فردا عازم گیلان غرب هستم.»
پیرمرد هم گفت: «ابرام جون برای بچه‌ها چیزی احتیاج دارید؟»

ابراهیم کاغذی را از جیبش بیرون آورد. به پیرمرد داد و گفت: «به جز این چند مورد، احتیاج به یک دوربین فیلمبرداری داریم. چون این رشادت‌ها و حماسه‌ها باید حفظ بشه. آیندگان باید بدانند این دین و این مملکت چطور حفظ شده. برای خود بچه‌های رزمنده هم احتیاج به تعداد چفیه داریم.» صحبت که به اینجا رسید، پسر آن آقا که حرف‌های ابراهیم را گوش می‌کرد جلو آمد و گفت: «حالا دوربین یک چیزی، اما آقا ابرام، چفیه دیگه چیه؟! مگه شما مثل آدمای لات و بیکار می‌خواهید دستمال گردن بندازید!؟» ابراهیم مکثی کرد و گفت: «اخوی، چفیه دستمال گردن نیست. بچه‌های رزمنده هر وقت وضو می‌گیرند چفیه برایشان حوله است، هروقت نماز می‌خوانند سجاده است. هروقت زخمی می‌شوند، با چفیه زخم خودشان را می‌بندند و ... .»

پیرمرد صاحب فروشگاه پرید تو حرفش و گفت: «چشم آقا ابرام، اون رو هم تهیه می‌کنیم.»
فردا قبل از ظهر جلوی درب خانه بودم. همان پیرمرد با یک وانت پر از بار آمد. سریع رفتم داخل خانه و ابراهیم را صدا کردم.

پیرمرد یک دستگاه دوربین و مقداری وسایل دیگر به ابراهیم تحویل داد و گفت: «ابرام جان، این هم یک وانت پر از چفیه.» بعدها ابراهیم تعریف کرد که از آن چفیه‌ها برای عملیات فتح المبین استفاده کردیم.

کم‌کم استفاده از چفیه عامل مشخصه رزمندگان اسلام شد. (راوی: عباس هادی)

برخورد با دزد

نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود!

بگیرش... دزد... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در. یکی از بچه‌های محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد! تکه آهن روی زمین، دست دزد را برید و خون جاری شد. چهرۀ زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد می‌کشید که ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: «سریع سوار شو!» رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند، بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی می‌کنی!؟ آخه پول حرام که... دزد گریه می‌کرد. بعد به حرف آمد: «همۀ اینها را می‌دانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمده‌ام. مجبور شدم.

ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: «خدارا شکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می‌کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد.» (راوی: عباس هادی)

وصیت نامۀ شهید ابراهیم هادی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

اگرچه خود را بیشتر از هر کس محتاج وصیت و پندواندرز می‌دانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا می‌کنم قدرتی به بیان من عطا فرماید که بتوانم از زبان یک شهید‌، دست به قلم ببرم، چرا که جملات من اگر لیاقی پیدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پیدا کردم، به عنوان پرافتخارآفرین وصایای شهید خوانده می‌شود.

خدایا تو را گواه می‌گیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایش‌ها قرار دهم. امیدوارم این جان ناقابل را در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین بپذیری.

خدایا هر چند از شکستگی‌های متعدد استخوان‌هایم رنج می‌برم،‌ ولی اهمیتی نمی‌دادم؛ به خاطر اینکه من در این مدت چه نشانه‌هایی از لطف و رحمت تو نسبت به آنهایی که خالصانه و در این راه گام نهاده‌اند، دیده‌ام.

خدایا،‌ ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی‌دانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم، ولی همین قدر می‌دانم که هرکس تو را شناخت، عاشقت شد و هرکس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می‌شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم.

خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت و به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می‌دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید. دیگر اینکه سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید. این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود.

والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته

ابراهیم هادی‌پور

پیکسل چیست؟

پیکسل سوزنی در واقع نوعی بج سینه است. پیکسل در ایران به این نام مشهور است و در خارج از ایران به نام button یا همان دکمه آن را می‌شناسند. حتی دستگاهی که پیکسل به وسیلۀ آن تولید می‌شود را تحت عنوان پیکسل زن می‌شناسیم؛ این در حالی است که خارجی‌ها از آن تحت عنوان دکمه‌ساز یا button maker یاد می‌کنند.

فرق پیکسل و بج سینه را می‌توان در رنگی و چاپی بودن پیکسل دانست. تفاوت بج سینه و پیکسل را می‌توان در شکل و اندازه ثابت و محدود پیکسل دانست. هرچند که هر دوی اینها یعنی بج و پیکسل، هدف یکسانی دارند اما بج سینه از انعطاف بیشتری در تولید به شکل دلخواه مشتری برخوردار است. این را هم بگوییم که بج سینه دارای محدودیت‌هایی در چاپ رنگی می‌باشد و اصلاً با قابلیت چاپ پذیر بودن پیکسل قابل مقایسه نیست.

پیکسل‌ها عموماً به شکل پیکسل گرد یا پیکسل دایره‌ای شناخته شده هستند، اما پیکسل‌های مربعی و مستطیلی هم وجود دارند. پیکسل مستطیل و پیکسل مربع، هرگز به محبوبیت شکل رایج پیکسل دایره نیست.

پیکسل برای طیف سنی نوجوانان دارای محبوبیت خاصی می‌باشد؛ زیرا علاوه بر کاربست به عنوان جایگزین بج سینه از پیکسل روی کفش، آستین لباس و کوله‌پشتی نیز استفاده می‌کنند.

قیمت پیکسل ارزان است و همین ارزان بودن پیکسل سبب شده تا گاهی به عنوان پیکسل هواداری در لیست اقلام هواداری جای بگیرد. با نصب تصویر بازیگران و بازیکنان یا لوگوی تیم‌ها روی سینه، می‌توان تعلق خاطر به گروه یا فردی خاص را ابراز کرد.

اکثر افراد جامعه سعی در نمایش تفکرات خود دارند؛ مثلا لباس و پوششی را انتخاب می‌کنند که بیانگر تفکر، عقاید و علایق آنها است. این تفکرات و علایق را به شکل نماد، جمله و یا تصویری مفهومی در ظاهر خود به نمایش می‌گذارند.

برای نمایش علایق افراد در زمینه‌های مختلف می‌توان از پیکسل استفاده کرد. این محصول از در دسترس‌ترین و مناسب‌ترین ابزار برای بیان عقاید و علایق یک فرد است.

نمادهای چاپ شده روی پیکسل‌ها می‌تواند مفاهیم زیادی نظیر عشق، ترس، امید و ناامیدی و برندی خاص و حتی طرفداری از سبک یا شخصیت خاصی را نشان دهند. پیکسل باعث می‌شود تا شما بدون کوچک‌ترین کلمه‌ای علایق و عقاید خود را به دیگران معرفی کنید.

در دنیای کنونی نمادها نقش مهمی در انتقال تفکر افراد جامعه دارند. با استفاده از نمادها می‌توان فرهنگ‌ها و سبک زندگی‌های مختلف را به جامعه نشان داد. هر تفکری می‌تواند نمادهای خاص خودش را داشته باشد و با اشکال مختلف نشان داده شود. به طور کلی نمادها زبان جامعه امروز است؛ به طوری که همۀ برندهای برتر دنیا سعی در بولد کردن و به نمایش گذاشتن نمادهای خود هستند.

لوگوهای تبلیغاتی معرف شرکت‌های بزرگ هستند. با اینکه پیکسل و بج سینه هر دو کاربرد مشابهی دارند اما بج سینه از انعطاف بیشتری در تولید به شکل دلخواه، برخوردار است. در حالی که قابلیت چاپ رنگی در پیکسل، بسیار بهتر می‌باشد. بنابراین می‌توان گفت در صورتی که می‌خواهید عکس مورد نظر خود (به خصوص عکس رنگی) را به عنوان شیئی تزئینی چاپ کنید، استفاده از پیکسل گزینه مناسب‌تری است.

شاید در نگاه اول کاربرد پیکسل به عنوان شیئی فقط تزیینی باشد اما این تنها کاربرد آن محسوب نمی‌شود، به عنوان مثال شما می‌توانید از پیکسل برای تبلیغ برند یا لوگو، عقیده و... استفاده کنید یا طرفداری خود از شخص یا گروهی و... را نشان دهید؛ همچنین با استفاده از پیکسل مذهبی یا پیکسلی که متن اخلاقی یا آموزنده‌ای بر روی آن چاپ شده باشد، می‌توانید بدون سخن گفتن به امر به معروف و نهی از منکر بپردازید.

پیکسل از 4 جزء تشکیل می‌شود: 1- صفحۀ رویه که تصویر روی آن قرار می‌گیرد؛ 2- طرح چاپ شده که به اندازۀ ابعاد صفحۀ رویه است و به صورت دایره‌ای برش خورده است؛ 3- سلفون شفاف که بر روی تصویر قرار می‌گیرد. 4- قسمت پشتی دستگاه که مدل‌های مختلفی دارد (مدل سنجاقی برای زدن به لباس، کیف و هر چیزی که سوزن از آن رد شود؛ مدل آهنربایی یا مگنتی برای زدن روی تختۀ وایت برد؛ مدل جاکلیدی که دقیقاً به شکل یک جاکلیدی اما با طرح دلخواه و مناسب برای تبلیغات است).

تاریخچۀ پیکسل

شاید تا به حال به این فکر نکرده باشید که از چه تاریخی پیکسل‌ها اختراع شده‌اند. تا حالا کمتر جایی از گذشتۀ پیکسل‌ها حرفی زده است. اولین بار از پیکسل‌ها در زمان افتتاح اولین مراسم ریاست جمهوری ایالات متحده در سال 1789 استفاده شده است. زمانی که طرفداران جورج واشنگتن برای اولین بار از پیکسل‌هایی با یک شعار طرفداری از جورج واشنگتن استفاده کردند. این پیکسل‌ها را به لبۀ کت و یا به عنوان آویز استفاده می‌کردند. اولین پیکسل‌های کمپینی نیز در مبارزات انتخاباتی با عکس‌های ساخته شده از آبراهام لینکلن در سال 1860 استفاده می‌شده است.

بنجامین اس.وایتهد نخستین نوآوری را در طراحی پیکسل در سال 1893 با قرار دادن یک ورق شفاف ساخته شده از سلولوئید بر روی یک عکس برای محافظت تصویر از خراش و سایش، اختراع کرد و همین آقای وایتهد به همراه جناب هاگ در تاریخ 21 جولای 1896 یک پین فلزی به پشت پیکسل گذاشتند. تغییرات جزیی دیگر نیز در سال‌های بعد به وسیلۀ افراد دیگر صورت گرفت.

اوایل تولیدات انبوه پیکسل‌ها در سال 1898 با چاپ شخصیت کارتونی محبوب The Yellow Kid به همراه یک عدد آدامس به کودکان عرضه می‌شد و به همین منوال در این قطعۀ به ظاهر کم اهمیت تغییراتی پیدا شد. این دایرۀ خاص به  pinback buttonsمعروف است و ما فارسی زبان‌ها به آن پیکسل یا وصله یا دکمه می‌گوییم.

مواد خام پیکسل

دستگاه‌های ساخت پیکسل عموماً از کشور چین وارد ایران می‌شوند و تا به الان در ایران ساخته نشده‌اند. این دستگاه چاپ پیکسل یا به عبارت درست‌تر دستگاه پرس پیکسل کلاً دو نوع دارد: دستگاه پیکسل زن ریلی و دستگاه پیکسل زن چرخشی. منظور از چرخشی و یا ریلی مدل حرکت قالب‌ها روی دستگاه است. در دستگاه ریلی قالب به صورت ریلی حرکت می‌کند و در دستگاه‌های چرخشی قالب به صورت چرخشی حرکت می‌کند.

طبق تجربه حرکت قالب به صورت چرخشی کمی راحت‌تر و سریع‌تر است که باعث صرفه‌جویی در زمان می‌شود. از طرف دیگر برخی دستگاه‌های چرخشی علاوه بر قالب دایره امکان نصب قالب‌های دیگر مانند مربع و مستطیل را نیز دارند.

اندازه‌ها و اشکال پیکسل

پیکسل سوزنی ابعاد و انواع مختلفی دارد؛ چه از نظر ظاهری که اندازه‌های کوچک و بزرگ و گاهی مربع و مستطیل دارد که البته مثل پیکسل دایره‌ای محبوب نیستند و چه از نظر محتوایی که از تصاویر فانتزی، نوستالژیک، مذهبی و تایپوگرافی تشکیل شده است! با وجود اینکه پیکسل‌ها کابرهای زیاد و مهم دارند، اما این محصول بسیار با صرفه بوده و همچنین در کمتر از چند دقیقه ساخته می‌شود.

تبلیغ بدون هزینه

از پیکسل برای اهداف تبلیغاتی مثل برندها، فروشگاه‌ها و فن پیج‌ها استفاده می‌شود. شرکت‌های تجاری، فرهنگی و هنری با اهدای پیکسل لوگوی خود به مراجعین و هواداران خود علاوه بر معرفی بهتر خود به مشتریان؛ به صورت غیر مستقیم مشتریان خود را مبلغ خود می‌کنند؛ زیرا هر مشتری با استفاده پیکسل و وصل کردن آن به لباس، کیف و کولۀ خود یک مبلغ بدون هزینه برای شرکت‌هاست!

کاربرد پیکسل سوزنی

این محصول برای کودکان بسیار جذاب است. تصور کنید که تصویر تمام شخصیت‌های کارتنی مورد علاقه کودک شما روی کیف مدرسه او باشد یا برای تشویق به کارهای خوب، آنها را هدیه بگیرد. بسیار برای آنها خوشحال کننده است.

کاربرد دیگر پیکسل به عنوان گیفت و هدیه در مراسمات و همایش‌ها و نمایشگاه‌های بزرگ است که معمولاً با بررسی علایق عموم جامعه تعدادی تصویر با مفاهیم مهم روز تولید می‌کنند و به افراد هدیه می‌دهند که علاوه بر جلب رضایت مشتریان، برند خود را در ذهن آنان نهادینه می‌کنند تا روزها و یا سال‌ها بعد، اگر این افراد به محصولات آنها نیاز داشتند اولین برند که به ذهشان می‌رسد نام آنها باشد.

در استارت اپ‌ها و گروه‌های مردمی و در بین جوانان پیکسل‌ها کاربرد بیشتری دارند. البته نباید فراموش کرد که پیکسل‌ها بر خلاف بج‌ها می‌توانند به عنوان یک هدیۀ هنری یا یک وسیلۀ هنری و زیبا مورد استفاده قرار بگیرند. شما می‌توانید عکس عزیزانتان یا افراد مورد علاقه‌تان و یا بخشی از یک شعر دوست داشتنی و جملات زیبا را در قالب یک پیکسل چاپ کنید و بر روی لباس یا کیف یا روسری و یا دکور وسایل شخصی و یا حتی روی یخچال نصب کنید.

افراد علاقمند و مشتاق به استفاده از پیکسل سرداران ویژه «شهید ابراهیم هادی» در طرح‌های مختلف می‌توانند به لینک زیر مراجعه نمایند.

دیدگاه ها (0)