کتاب لبخندی به معبر آسمان

(0)

کتاب لبخندی به معبر آسمان؛ روایت زندگی سردار شهید حاج‌محسن دین‌شعاری؛ جانشین گردان‌تخریب لشکر27 محمدرسول‌الله(صل الله علیه و اله)

شهید حاج‌محسن دین‌شعاری اول مردادماه 1338 در تبریز به دنیا آمد و 28 سال و 15 روز بعد، در 15 مردادماه 1366 مصادف با عید قربان در ارتفاعات دوپازا(سردشت) به درجه رفیع شهادت نائل آمد. حاج‌محسن، جانشین گردان تخریب بود؛ اما دست‌کمی از یک فرمانده نداشت. فرمانده‌ای خوش‌سیما و خوش‌دل که با عطوفت پدرانه‌اش به‌نوعی نیروهای نوجوان را بزرگ کرد. به خاطر ویژگی‌هایش اگر بگوییم یک تخریب‌چی یا فرمانده بود، کم است. دین شعاری در زندگی همه‌ی بچه‌های گردان یک جریان سیال و روان بود. هر که برای اولین بار او را می‌دید، عاشقش می‌شد. شوخی‌هایش زبان‌زد خاص و عام بود و همین شوخ طبعی‌اش او را فردی متمایز از دیگران ساخته بود .خلاقیت و جدیت در کار، مسئولیت‌پذیری و حضور همیشگی‌اش درخط مقدم او را نماد حقیقی گردان‌تخریب لشکر27 حضرت‌رسول‌(صل الله علیه و اله) کرده بود. این اثر با گردآوری نامه‌های این شهید، مصاحبه‌ها با افراد مختلفی که شهید دین‌شعاری را می‌شناختند، توسط گروه تحقیقاتی فتح‌الفتوح گردآوری و تدوین شده است.

30,000 تومان
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید گزینه خبرم کنید را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
پیشنهاد شگفت انگیز
کد محصول: 443129
ارسال توسط فروشگاه اینترنتی ربیع
ارسال در سریع ترین زمان ممکن
ارزان ترین قیمت در فروشگاه بهشت قلم
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کشور سازنده: ایران
10 امتیاز با خرید این کالا
فهرست فروشندگان
بهشت قلم
ارسال در سریع ترین زمان ممکن
30,000
تومان

اطلاعات بیشتر

گزیدۀ متن کتاب لبخندی به معبر آسمان:

وارد معبر شدیم و به محلی رفتم کـه از قبل نشان کرده بودیم. وقتی برگشتم، عقب را نگاه کـردم، دیـدم حـاجی پشت سرم می‌آید! گفتم: «حاجی، شما چرا می‌‌آیی؟ من که هستم». گفت: «منم کمک می‌‌کنم. فکر کـنم امـروز اینجـا حوری‌هایی که خدا وعده داده نصیبم می‌شه، امروز با بقیـه روزا فـرق داره». حاج‌محسن اول رفت و گفت: «من جلوتر می‌رم و سیمِ ‌تله رو قطع می‌کنم، کلاهک رو باز می‌کنم بعد تو کُلِّ بدنه مین رو خارج کن و خالی کن». با توجه به اصول ایمنی، من باید صبر می‌کردم تا حاجی از من فاصله بگیرد. مطمـئن شـدم که او ردیف مین را پیدا کرده و می‌خواهد کار را شروع کند. سَرم را پـایین انداختم و مشغول شدم. گاهی به حاج‌محسن نگاه می‌کردم. او به آسمان نگاه می‌کرد دوباره مشغول می‌شد. یک‌دفعه از جایی که حاجی بـود، صـدای انفجـار آمد! دود و خاک بلند شد. داد زدم یا فاطمه‌زهرا و سمت حاجی دویدم. اصلا حواسم به میدان مین نبود...

مشخصات

مشخصات محصول
انتشارات
شهید کاظمی
سال انتشار
1399
شابک
9786227177794
نویسنده
میثم رشیدی مهرآبادی

دیدگاه ها (0)