کتاب دعبل و زلفا
رمان جذاب، تاثیرگذار و پرفروش دعبل و زلفا اثر تحسینبرانگیز از حجتالاسلام والمسلمین، مظفر سالاری است. دعبل خزاعی از شجاع ترین شاعران شیعه در زمان امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) بود. این کتاب، قصه عشق دعبل به همسرش زلفا را روایت میکند. در کنار این اثر عاشقانه و غرق شدن در داستان جذاب زندگی دعبل و عشق جذابش به زلفا، نویسنده حالتی را فراهم کرده تا ما را با روزگار امامان آن دوران بیشتر آشنا کند. مظفر سالاری در این اثر تمام تلاش خود را کرده است تا اتفاقات را بر اساس دادههای تاریخی بازآفرینی کند. یکی از جالب ترین قسمت های کتاب، لحظاتی است که قصه به زندگی امام موسی بن جعفر(ع) و فرزندشان امام رضا(ع) میرسد. آقای سالاری زندان هارونالرشید و اتاقی را که امام معصوم شیعیان در آن محبوس است، برای ما توصیف میکند و ما را در حسرت یاران نزدیک آن امام عزیز که تشنه دیدارش بودند، شریک میکند. کتاب دعبل و زلفا در سال 1392 در 96 صفحه از انتشارات آرما منتشر شده است.
محصولات مشابه
اطلاعات بیشتر
قسمتی از کتاب دعبل و زلفا:
بیرون از دروازه و حصار شهر، تا چشم کار میکرد در دو طرف، دکان بود و کاروانسرا. دستفروشها چند متر آنطرفتر، به موازات ردیف دکانها، زیر سایهٔ چادرهایی رنگارنگ و پر وصله، بساط کرده بودند. تنوع کالاهای ریز و درشت چنان بود که اگر کسی ساعتی میچرخید و پرسه میزد، باز هم انگار چیزی ندیده بود. دعبل به هیاهوی آن شلوغبازار و به سکویی که روی آن، چند غلام و کنیز نیمهبرهنه را به نمایش گذاشته بودند، توجهی نشان نداد.
صدها شترِکاروان با دهها اسب و نگهبان مسلح و غلامان پیاده و چندتایی قاطر و سگ همراهش به کاروانسرایی بزرگ خزید که پر از بار و شتر و گاری و حمال و انبار و اطاقکهایی در اطراف بود. بارها را که پایین میآوردند، دهها کودک گدا و پابرهنه و دخترکان ولگرد و بیسرپرست، دورهشان کردند. در گوشهای خربزههایی بزرگ را تلنبار کرده بودند. دعبل بزرگترین خربزه را خرید. تا دو حمال، بار شتر را بر پشت اسبش بگذارند و ببندند، خربزه را به دهها باریکه برید و بین بچهها و دخترکان تقسیم کرد. دست، کاسه کرد و تخمههای خربزه را به اسبش خوراند. به خودش چیزی نرسید.
سکهای به حمالها و چند سکه به کاروانسالار داد و از ابنسیار و دو سه همسفر دیگر خداحافظی کرد. ابنسیار گفت: امیدوارم تو به زودی ندیم هارون شوی و من، طبیب مخصوص او!
نگهبانها دختران و زنان اسیر را کنار صدها طاقه پارچه و خمرههای گلین جمع کرده بودند. با تکان دادن تازیانههای حلقه شده، مجبورشان میکردند که فشردهتر بنشینند و از جلو چشم دور نشوند. دلش میخواست برود و خبری از او بگیرد. باز پا روی خواهش دل گذاشت و به سوی خروجی کاروانسرا بهراه افتاد.
- گیرم که بخواهند او را چون کنیزی بفروشند، تو پولت کجا بود که بتوانی چنین ماهرویی را بخری؟ اگر ده کیسه دینار هم داشتی، از پس خریداران ثروتمندی برنمیآمدی که برای اینگونه دختران ماهرو، دندان تیز کردهاند و دستوپا میشکنند.
مشخصات
دیدگاه ها (0)
لطفا پیش از ارسال نظر، این موارد را مطالعه کنید:
این محصولات ساخته و پرداخته هنرمندانی است که نظرات شما را میبینند و از آن بهرهمند میشوند؛ پس لازم است محتوای ارسالی شما منطبق برعرف و شئونات جامعه و با بیانی دوستانه و عاری از لحن تند، تمسخرو توهین باشد. طبیعتاً نظرات دلگرم کننده شما موجب شکوفایی ذوق هر هنرمند خواهد بود. از ارسال لینک سایتهای دیگر و ارائهی اطلاعات شخصی نظیر شماره تماس، ایمیل و آیدی شبکههای اجتماعی پرهیز کنید. در نظر داشته باشید هدف نهایی از ارائهی نظر دربارهی کالا، ارائهی اطلاعات مشخص و مفید برای راهنمایی سایر کاربران در فرآیند انتخاب و خرید یک محصول است. ما در این قسمت به نظرات و سوالات شما در اسرع وقت پاسخ میدهیم، پس شکیبایی پیشه کنید. سوالات شخصی خود، مبنی بر پیگیری سفارشات یا مشکلات در ثبت خرید را از طریق تماس با فروشگاه مرتفع کنید. هرگونه نقد و نظر در خصوص سایت ربیع، مشکلات دریافت خدمات و درخواست کالا و نیز گزارش تخلفات را از طریق تماس با شمارهی 02591002425 در میان بگذارید و از نوشتن آنها در بخش نظرات خودداری کنید.