کتاب ترکه های درخت آلبالو

کتاب ترکه های درخت آلبالو

(0)

کتاب ترکه های درخت آلبالو؛ اثر اکبر خلیلی می باشد که در سال 1391 در 408 صفحه از انتشارات عصر داستان منتشر شده است. موضوع این کتاب فرهنگ پایداری می باشد.ماجراهای داستان این اثر به همان سال های اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درگیری های عناصر ضد انقلاب در کردستان و سرانجام ماه های اولیه شروع جنگ تحمیلی مربوط است.

11,500 تومان
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید گزینه خبرم کنید را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
پیشنهاد شگفت انگیز
کد محصول: 14658
ارسال توسط فروشگاه اینترنتی ربیع
ارسال در سریع ترین زمان ممکن
ارزان ترین قیمت در فروشگاه بهشت قلم
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
کشور سازنده: ایران
10 امتیاز با خرید این کالا
فهرست فروشندگان
بهشت قلم
ارسال در سریع ترین زمان ممکن
11,500
تومان

اطلاعات بیشتر

خواننده در این اثر با سرهنگ حمید رضا مدنی، فرمانده حکومت نظامی یکی از مناطق تهران آشنا می شود که چنده ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر شده و منتظر است حکم تیربارانش صادر شود. او کودکی اش را در خانواده ای مذهبی سپری کرده است. وقتی پسری کوچک بود، پدرش قصد داشته او را به دلیل برداشتن دو اسکناس ده تومانی از صحن حرم شاه عبدالعظیم با ترکه های آلبالو تنبیه کند. اگرچه در جنگ ظفار نیز شرکت داشته اما هرگز دستش به خون بی گناهی آلوده نشده است.

سرهنگ در زندان به آموزش پاسداران مشغول می شود. بالاخره پس از تحمل چند ماه زندان، تبرئه و از زندان آزاد می شود. سپس عازم کردستان می شود و در درگیری های سنندج رشادت هایی از خود نشان می دهد. در شهر سنندج با یوسف، یکی از پاسدارانی که به او آموزش داده، روبه رو می شود. سرهنگ به شهادت می رسد اما یوسف پس از رسیدن نیروهای کمکی، وارد سنندج می شود. با این حال، رمان ترکه های درخت آلبالو روایتی است از زندگی شهید ایرج نصرت زاد که سرگذشت پر فراز و نشیبی در ماه های اولیه پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیرها در کردستان و آغاز جنگ تحمیلی داشته است.

معرفی کتاب ترکه‌های درخت آلبالو

کتاب ترکه‌های درخت آلبالو اثر اکبر خلیلی، داستانی از زندگی شهید ایرج نصرت‌زاد در ماه‌های اولیه پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیرها در کردستان است.

درباره‌ی کتاب ترکه‌های درخت آلبالو

داستان کتاب ترکه‌های درخت آلبالو به وقایع بعد از پیروزی انقلاب در ایران و آغاز درگیری‌ها در کردستان می‌پردازد. داستان‌ با روایت‌های مردی آغاز می‌شود که سرهنگ است که چند ماه بعد از پیروزی انقلاب دستگیر شده و حالا در انتظار حکم اعدامش است. هرچند مسیر زندگی او طور دیگری رقم می‌خورد و وقایعی او را به درگیری‌های کردستان و سنندج می‌کشاند....

کتاب ترکه‌های درخت آلبالو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی ایرانی از خواندن کتاب ترکه‌های درخت آلبالو لذت می‌برند. 

بخشی از کتاب ترکه‌های درخت آلبالو

غروب زندان خیلی غم‌انگیز است. مخصوصا پاییزش...

سرهنگ اندیشید و از کنار باغچهٔ زندان گذشت. برگ‌های چنار با صدای خشکی زیر پایش خرد می‌شد. انگار خودش را زیر پا له می‌کرد. پایش را روی برگ‌های پف‌کرده که خیلی خشک به نظر می‌رسید، کوبید. از آن‌همه مقام و منزلت چیزی نمانده بود؛ «مقام محترم...»، «عالی‌جناب...». جناب سرهنگ زیر پا خرد شده بود. خودش را خیلی حقیر می‌دید. هر دو دستش را تا ساعد داخل جیب کاپشن فروبرد و به حالت دویدن، مسافتی را طی کرد. سرازیری تند را یک‌نفس تا جلوی ساختمان دادگاه انقلاب دوید. پایین سرازیری، مقابل اولین پنجرهٔ روشن ایستاد. حس غریبی به او دست داده بود. احساس خفقان می‌کرد. نفسش بالا نمی‌آمد. دستش را زیر گلو کشید تا از خفه شدنش جلوگیری کند. فاصله‌ای تا مرگ نداشت. تا فردا همه‌چیز روشن می‌شد. به پنجره خیره شد. از پشت شیشه، داخل اتاق را نگاه کرد. روحانی‌ای با یک بغل پرونده دادگاه را ترک می‌کرد. «حکم اعدامم حتما زیر بغل اون مرد روحانیه.» عده‌ای جلو و عقب روحانی در حرکت بودند و گاهی مانع رفتنش می‌شدند.

دادگاه شبیه کلاس مدرسه بود. احساس کرد همان دل‌شورهٔ شب‌های امتحان امروز هم دلش را مالش می‌دهد، این‌قدر که انگار قلبش می‌خواست از سینه بیرون بزند. می‌خواست فریاد بکشد. همیشه شب‌های امتحان همین حال را داشت؛ هرچند که حال امروزش با آن شب‌ها قابل مقایسه نبود، ولی دل‌شوره و دلواپسی‌اش مثل همان شب‌ها بود. شاید دلیلش کمی امید به زندگی بود! سعی کرد خودش را قانع کند و مثل همان شب‌ها که دوست داشت همهٔ درس‌هایش را یک‌شبه مرور کند، به اول کتاب برگردد.

معمولا شب امتحان درس نمی‌خواند. از خانه بیرون می‌زد و تا نیمه‌شب برنمی‌گشت. از کوچهٔ پاچنار تا سرتخت، و همهٔ کوچه‌پس‌کوچه‌های حضرت عبدالعظیم را پیاده می‌رفت. از پشت‌بام‌های بازارچه می‌گذشت تا خودش را به صحن برساند. روی بلندترین طاق بازارچه می‌نشست و به گنبد طلایی و گلدسته‌ها خیره می‌شد و روی آن‌ها دنبال لک‌لک‌ها می‌گشت.

ساعت‌ها آنجا می‌نشست و به صدای تیک‌تاک ساعت بزرگ گوش می‌داد. ساعت سردر مسجدجامع حکم تشرهای آقاجون را داشت. به‌خصوص وقتی ممتد به صدا درمی‌آمد و پایان شب را تکرار می‌کرد، دل‌شوره‌اش زیاد می‌شد.

نمی‌دانست چرا هروقت دل‌خسته و شوریده‌حال است، ناخودآگاه به سوی حرم کشیده می‌شود؛ هروقت چیزی از خدا می‌خواست، هروقت شب‌های امتحان بود، هروقت دلش می‌گرفت، هروقت می‌خواست تنها باشد، هروقت با بچه‌های بزرگ‌تر دعوایش می‌شد و از آن‌ها کتک می‌خورد و هروقت پدرش با آن لبادهٔ بلند و عرقچین به مدرسه می‌آمد و در پشت شیشه‌های رنگی و خفهٔ پنج‌دری چوبی و کهنهٔ مدرسه، با معلمش صحبت می‌کرد.

مشخصات

مشخصات محصول
انتشارات
عصر داستان
شابک
9786009290475
نویسنده
اکبر خلیلی
نوع جلد
گالینگور

دیدگاه ها (0)