حضرت امام علي بن موسيالرضا عليهالسلام، هشتمين امام شيعيان از سلاله پاك رسول خدا و هشتمين جانشين پيامبر مكرم اسلام است. ايشان در سن ۳۵ سالگي عهدهدار مسئوليت امامت و رهبري شيعيان گرديدند و حيات ايشان مقارن بود با خلافت خلفاي عباسي كه سختيها و رنج بسياري را بر امام روا داشتند و سر انجام مامون عباسی (لعنت الله علیه) ايشان را درسن ۵۵ سالگی به شهادت رساند. دراين نوشته به طور خلاصه، بعضی ازابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می نماييم.
نام، لقب و كنيه امام رضا (علیه السلام)
نام مبارك ايشان علي و كنيه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترين لقب ايشان (رضا) به معناي (خشنودي) ميباشد. امام محمدتقي عليهالسلام امام نهم و فرزند ايشان سبب ناميده شدن آن حضرت به اين لقب را اين گونه نقل ميفرمايند: (خداوند او را رضا لقب نهاد زيرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمين از او خشنود بودهاند و ايشان را براي امامت پسنديده اند و همينطور (به خاطر خلق و خوي نيكوي امام) هم دوستان و نزديكان و هم دشمنان از ايشان راضي و خشنود بودند).
در کتاب مطالب السؤول در اين باره آمده است: القاب آن حضرت عبارت است از: رضا، صابر، رضی و وفی، که مشهورترين آن ها رضاست. در فصول المهمة نيز مشابه اين مطلب آمده با اين تقاوت که در آنجا به جای القاب رضی و وفی، زکی و ولی ياد شده است. در مناقب ابن شهر آشوب گفته شده است: احمد بزنطی گويد: بدان جهت آن حضرت را رضا ناميدند که او از خدا در آسمانش رضا بود و برای پيامبر و ائمه در زمين رضا بود و نيز گفته اند چون مخالف و موافق گرد آن حضرت بودند وی را رضا ناميدند. همچنين گفته اند: چون مأمون بدان حضرت رضايت داد وی را رضا گفتند.
يكي از القاب مشهور حضرت (عالم آل محمد) است. اين لقب نشان گر ظهور علم و دانش ايشان ميباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خويش، به ويژه علمای اديان مختلف انجام داد و در همه آن ها با سربلندی تمام بيرون آمد دليل کوچکي براين سخن است. اين توانايي و برتري امام رضا، در تسلط بر علوم يكي دیگر از دلايل امامت ايشان ميباشد و با تأمل در سخنان امام در اين مناظرات، كاملاً اين مطلب روشن ميگردد كه اين علوم جز از يك منبع وابسته به الهام و وحي نميتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام رضا (ع)
پدر بزرگوار ايشان امام موسي كاظم (عليه السلام) پيشواي هفتم شيعيان بودند كه در سال ۱۸۳ ه.ق. به دست هارون الرشید عباسي (لعنت الله علیه) به شهادت رسيدند و مادرگراميشان نجمه نام داشت.
سالروز تولد امام رضا (ع) چه روزی است؟
حضرت رضا (عليه السلام) در يازدهم ذيقعدهالحرام سال ۱۴۸ هجري در مدينه منوره ديده به جهان گشودند. از قول مادر ايشان نقل شده است كه: هنگاميكه فرزندم را حامله شدم به هيچ وجه سنگینی حمل را در خود حس نميكردم و وقتي به خواب ميرفتم، صداي تسبيح و تمجيد پروردگار و ذکر (لاالهالاالله) را از شكم خود ميشنيدم، اما چون بيدار ميشدم ديگر صدايي به گوش نمي رسيد. هنگاميكه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمين گذاشت و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و لبانش را تكان ميداد؛ گويي چيزي ميگفت.
نظير اين واقعه، هنگام تولد ديگر ائمه اطهار(ع) و بعضي از پيامبران الهي نيز نقل شده است، از جمله حضرت عيسي كه به اراده الهي در ابتدای تولد، در گهواره لب به سخن گشودند و با مردم سخن گفتند كه شرح اين ماجرا در قرآن كريم آمده است.
زندگی امام رضا (ع) در مدينه
حضرت امام علی بن موسی الرضا (عليه السلام) تا قبل از هجرت به شهر مرو، در مدينه زادگاهشان، ساكن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاك رسول خدا و اجداد طاهرين شان به هدايت مردم و تبيين معارف ديني و سيره نبوي مي پرداختند. مردم مدينه نيز بسيار امام را دوست مي داشتند و به ايشان همچون پدري مهربان مي نگريستند. تا قبل ازاين سفر، با اينکه امام بيشترسال های عمرش را درمدينه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامي پِيروان بسياری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگويي كه با مامون درباره ولايت عهدی داشتند، در اين باره اين گونه مي فرمايند: همانا ولايت عهدی هيچ امتيازي را بر من نيفزود. هنگامي كه من در مدينه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود واگر از کوچه های شهر مدينه عبورمي کردم، عزيز تر از من كسي نبود. مردم پيوسته حاجاتشان را نزد من مي آوردند و كسي نبود كه بتوانم نياز او را برآورده سازم، مگر اينكه اين كار را انجام مي دادم و مردم به چشم عزيز و بزرگ خويش، به من مى نگريستند.
امامت حضرت رضا (عليه السلام)
امامت و وصايت حضرت رضا (عليه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرينشان و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) اعلام شده بود. به خصوص امام كاظم (عليه السلام) بارها در حضور مردم ايشان را به عنوان وصي و امام بعد از خويش معرفي كرده بودند كه به نمونهاي از آن ها اشاره مينماییم.
يكي از ياران امام موسي كاظم (عليه السلام ) ميگويد: ما شصت نفر بوديم كه موسي بنجعفر(ع) به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علي در دست او بود. فرمود : آيا ميدانيد من كيستم ؟ گفتم: شما آقا و بزرگ ما هستي. فرمود : نام و لقب من را بگوئيد. گفتم: شما موسي بن جعفر بن محمد هستيد. فرمود: اين كه با من است كيست؟ گفتم: علي بن موسي بن جعفر. فرمود: پس شهادت دهيد او در زندگاني من وكيل من است و بعد از مرگ من وصي من مي باشد. در حديث مشهوری نيز که جابر از قول نبى گرامی اسلام (ص) نقل ميكند، امام رضا (عليه السلام ) به عنوان هشتمين امام و وصي پيامبر معرفي شدهاند. امام صادق (عليه السلام) نيز مكرر به امام كاظم ميفرمودند كه عالم آلمحمد از فرزندان تو است و او وصي بعد از تو ميباشد.
اوضاع سياسی زمان حضرت امام رضا (علیه السلام)
مدت امامت امام هشتم در حدود بيست سال بود كه ميتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم كرد:
۱- ده سال اول امامت آن حضرت، كه هم زمان بود با حکومت هارون؛
۲- پنج سال بعد از آن كه مقارن با خلافت امين بود؛
۳- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار كه مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامي آن روز بود.
مدتي از روزگار زندگاني امام رضا (عليه السلام ) همزمان با خلافت هارون الرشيد بود. در اين زمان است كه مصيبت دردناك شهادت پدر بزرگوارشان و ديگر مصيبتهاي ناگوار براي علويان (سادات و نوادگان اميرالمؤمنين) واقع شده است. در آن زمان كوششهاي فراواني در تحريك هارون براي كشتن امام رضا (عليه السلام) ميشد تا آنجا که در نهايت هارون تصميم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نيافت نقشه خود را عملي كند. بعد از هلاکت هارون فرزندش امين به خلافت رسيد. در اين زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حكومت سايه افكنده بود و اين تزلزل و غرق بودن امين در فساد و تباهی باعث شده بود كه او و دستگاه حكومت، از توجه به سوي امام و پيگيري امر ايشان بازمانند. از اين رو ميتوانيم اين دوره را در زندگي امام دوران آرامش بناميم.
اما سرانجام مأمون عباسي توانست برادر خود امين را شكست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نمايد و توانسته بود با سركوب شورشيان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملكت اسلامي جاري كند. وي حكومت ايالت عراق را به يكي از عمال خويش واگذار كرده بود و خود در مرو اقامت گزيد و فضل بن سهل را كه مردي بسيار سياستمدار بود، وزير و مشاور خويش قرار داد. اما خطري كه حكومت او را تهديد ميكرد علويان بودند كه بعد از قرني تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگي در خلافت هر يك به عناوين مختلف در خفا و آشكار علم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازي حكومت عباسي بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افكار عمومي مسلمين به سوي خود و كسب حمايت آن ها موفق گرديده بودند و دليل آشكار بر اين مدعا اين است كه هر جا علويان بر ضد حكومت عباسيان قيام و شورش مي کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به ياري آن ها بر ميخواستند و اين بر اثر ستم ها و انواع شكنجههای دردناكي بود كه مردم و بخصوص علويان از دستگاه حكومت عباسي ديده بودند. از اين رو مأمون درصدد بر آمده بود تاموجبات برخورد با علويان را برطرف كند. بويژه كه او تصميم داشت تشنجات و بحرآن هايي را كه موجب ضعف حكومت او شده بود از ميان بردارد و براي استقرار پايههاي قدرت خود، محيط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزير خود فضل بن سهل تصميم گرفت تا دست به نیرنگی بزند. او تصميم گرفت تا خلافت را به امام پيشنهاد دهد وخود از خلافت به نفع امام كناره گيري كند، زيرا حساب ميكرد نتيجه از دو حال بيرون نيست، يا امام ميپذيرد و يا نميپذيرد و در هر دو حال براي خود او و خلافت عباسيان، پيروزي است. زيرا اگر بپذيرد ناگزير، بنابر شرطي كه مأمون قرار ميداد ولايت عهدي آن حضرت را خواهد داشت و همين امر مشروعيت خلافت او را پس از امام نزد تمامي گروهها و فرقههاي مسلمانان تضمين ميكرد. بديهي است براي مأمون آسان بود در مقام ولايتعهدي بدون اين كه كسي آگاه شود، امام را از ميان بردارد تا حكومت به صورت شرعي و قانوني به او بازگردد. در اين صورت علويان با خوشنودي به حكومت مينگريستند و شيعيان خلافت او را شرعي تلقي ميكردند و او را به عنوان جانشين امام مي پذيرفتند. از طرف ديگر چون مردم حکومت را مورد تاييد امام مي دانستند لذا قيام هايی که برضد حکومت مي شد جاذبه و مشروعيت خود را از دست ميداد.
مأمون مي انديشيد اگر امام رضا(ع) خلافت را نپذيرد ايشان را به اجبار وليعهد خود مي کند که در اينصورت بازهم خلافت و حکومت او درميان مردم و شيعيان توجيه مي گردد وديگر اعتراضات و شورش هايي که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسيان انجام مي گرفت دليل و توجيه خود را ازدست مي داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمي شد. ازطرفي او مي توانست امام را نزد خود ساكن كند و از نزديك مراقب رفتار امام و پيروانش باشد و هر حركتي از سوي امام و شيعيان ايشان را سركوب كند. همچنين او گمان مي کرد که ازطرف ديگر شيعيان و پيروان امام، ايشان را به خاطر نپذيرفتن خلافت در معرض سؤال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جايگاه خود را در ميان دوستدارانش ازدست مي دهد.
سفر امام رضا (ع) به سوی خراسان
مأمون براي عملي كردن اهداف ذكر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدينه، خدمت حضرت رضا (عليه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوي خراسان روانه كنند. همچنين دستور داد حضرتش را از راهي كه كمتر با شيعيان برخورد داشته باشد، بياورند. مسير اصلي در آن زمان راه كوفه، جبل، كرمانشاه و قم بوده است كه نقاط شيعه نشين و مراكز قدرت شيعيان بود. مأمون احتمال ميداد كه ممكن است شيعيان با مشاهده امام در ميان خود به شور و هيجان آيند و مانع حركت ايشان شوند و بخواهند آن حضرت را در ميان خود نگه دارند كه در اين صورت مشكلات حكومت چند برابر ميشد. لذا امام را از مسير بصره، اهواز و فارس به سوي مرو حركت داد. ماموران او نيز پيوسته حضرت را زير نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش مي دادند.
حديث سلسلة الذهب و یادگار امام رضا (ع) به ایرانیان
در طول سفر امام رضا (ع) به مرو، هركجا توقف ميفرمودند، بركات زيادي شامل حال مردم آن منطقه می شد. از جمله هنگامي كه امام در مسير حركت خود وارد نيشابور شدند و در حالي كه در محملي قرار داشتند از وسط شهر نيشابور عبور كردند. مردم زيادي كه خبر ورود امام به نيشابور را شنيده بودند، همگي به استقبال حضرت آمدند. در اين هنگام دو تن از علما و حافظان حديث نبوي، به همراه گروههاي بي شماري از طالبان علم و اهل حديث و درايت، مهار مرکب را گرفته وعرضه داشتند : اي امام بزرگ و اي فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاك و اجداد بزرگوارت سوگند ميدهيم كه رخسار فرخنده خويش را به ما نشان دهي و حديثي از پدران و جد بزرگوارتان پيامبر خدا (ص) براي ما بيان فرمايي تا يادگاري نزد ما باشد. امام دستور توقف مركب را دادند و ديدگان مردم به مشاهده طلعت مبارك امام روشن گرديد. مردم از مشاهده جمال حضرت بسيار شاد شدند به طوري كه بعضي از شدت شوق ميگريستند و آن هايي كه نزديك ايشان بودند، بر مركب امام بوسه ميزدند. ولوله عظيمي در شهر طنين افكنده بود به طوري كه بزرگان شهر با صداي بلند از مردم ميخواستند كه سكوت نمايند تا حديثي از آن حضرت بشنوند. تا اينكه پس از مدتي مردم ساكت شدند و حضرت حديث ذيل را كلمه به كلمه از قول پدر گراميشان و از قول اجداد طاهرينشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائيل از سوي حضرت حق سبحانه و تعالي املاء فرمودند: كلمه لاالهالاالله حصار من است پس هركس آن را بگويد داخل حصار من شده و كسي كه داخل حصار من گردد ايمن از عذاب من خواهد بود. سپس امام فرمودند: اما اين شروطي دارد و من خود از جمله آن شروط هستم!
اين حديث بيانگر اين است كه از شروط اقرار به كلمه لاالهالاالله كه اصل توحيد در دين ميباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذيرش گفتار و رفتار امام ميباشد كه از جانب خداوند تعالي تعيين شده است. در حقيقت امام شرط رهايي از عذاب الهي را توحيد و شرط توحيد را قبول ولايت و امامت ميدانند.
ولايت عهدی امام رضا (ع)
چون حضرت رضا (عليه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ايشان استقبال شاياني كرد و در مجلسي كه همه اركان دولت حضور داشتند صحبت كرد و گفت: همه بدانند من در آل عباس و آل علي (عليه السلام) هيچ كس را بهتر و صاحب حق تر به امر خلافت از علي بن موسي الرضا (عليه السلام) نديدم. پس از آن به حضرت رو كرد و گفت: تصميم گرفته ام كه خود را از خلافت خلع كنم و آنرا به شما واگذار نمايم. حضرت فرمودند: اگر خلافت را خدا براي تو قرار داده جايز نيست كه به ديگري ببخشي و اگر خلافت از آن تو نيست، تو چه اختياري داري كه به ديگري تفويض نمايي. مأمون بر خواسته خود پافشاري كرد و بر امام اصرار ورزيد. اما امام فرمودند: هرگز قبول نخواهم كرد. وقتي مأمون مأيوس شد گفت: پس ولايت عهدي را قبول كن تا بعد از من شما خليفه و جانشين من باشيد. اين اصرار مأمون و انكار امام تا دو ماه طول كشيد و حضرت قبول نمي فرمودند و ميگفتند: از پدرانم شنيدم، من قبل از تو از دنيا خواهم رفت و مرا با زهر شهيد خواهند كرد و بر من ملائك زمين و آسمان خواهند گريست و در وادي غربت در كنار هارون الرشيد دفن خواهم شد. اما مأمون بر اين امر پافشاري نمود تا آنجاكه مخفيانه و در مجلس خصوصي حضرت را تهديد به مرگ كرد. لذا حضرت فرمودند: اينك كه مجبورم، قبول ميكنم به شرط آنكه كسي را نصب يا عزل نكنم و رسمي را تغيير ندهم و سنتي را نشكنم و از دور بر بساط خلافت نظرداشته باشم. مأمون با اين شرط راضي شد. پس از آن حضرت، دست را به سوي آسمان بلند كردند و فرمودند: خداوندا! تو ميداني كه مرا به اكراه وادار نمودند و به اجبار اين امر را اختيار كردم؛ پس مرا مؤاخذه نكن همان گونه كه دو پيغمبر خود يوسف و دانيال را هنگام قبول ولايت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نكردي. خداوندا عهدي نيست جز عهد تو و ولايتي نيست مگر از جانب تو، پس به من توفيق ده كه دين تو را برپا دارم و سنت پيامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا كه تو نيكو مولا و نيكو ياوري هستي.
جنبه علمی امام رضا (ع)
مأمون كه پيوسته شور و اشتياق مردم نسبت به امام و اعتبار بيهمتاي امام را در ميان ايشان ميديد مي خواست تا اين قداست و اعتبار را خدشه دار سازد و از جمله کارهايی که برای رسيدن به اين هدف انجام داد تشکيل جلسات مناظره اي بين امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنيا بود، تا آن ها با امام به بحث بپردازند، شايد بتوانند امام را از نظر علمي شکست داده و وجهه علمي امام رضا (ع) را زير سوال ببرند.
شرح يكي از اين مجالس را ميآوريم:
براي يكي از اين مناظرات مأمون فضل بن سهل را امر كرد كه اساتيد كلام و حكمت را از سراسر دنيا دعوت كند تا با امام به مناظره بنشينند. فضل نيز اسقف اعظم نصاري و بزرگ علمای يهود و روساي صابئين (پيروان حضرت يحيي (ع))، بزرگ موبدان زرتشتيان و ديگر متكلمين وقت را دعوت كرد. مأمون هم آن ها را به حضور پذيرفت و از آن ها پذيرايي شاياني كرد و به آنان گفت: دوست دارم كه با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پيامبر است و ناگزير پسر عموي امام می باشد) كه از مدينه پيش من آمده مناظره كنيد. صبح روز بعد مجلس آراستهاي تشكيل داد و مردي را به خدمت حضرت رضا (عليه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت كرد. حضرت نيز دعوت او را پذيرفتند و به او فرمودند : آيا ميخواهي بداني كه مأمون كي از اين كار خود پشيمان ميشود؟ او گفت: بلي فدايت شوم. امام فرمودند: وقتي مأمون دلايل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجيل از خود انجيل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئين به زبان ايشان و بر آتشپرستان به زبان فارسي و بر روميان به زبان روميشان بشنود و ببيند كه سخنان تك تك اينان را رد كردم و آن ها سخن خود را رها كردند و سخن مرا پذيرفتند، آن وقت مأمون ميفهمد كه توانايي كاري را كه ميخواهد انجام دهد ندارد و پشيمان ميشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم. سپس حضرت به مجلس مأمون تشريف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ايشان را براي جمع معرفي كرد و سپس گفت: دوست دارم با ايشان مناظره كنيد. حضرت رضا (عليه السلام) نيز با تمامي آن ها از كتاب خودشان درباره دين و مذهب شان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: اگر كسي درميان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال كند. عمران صابي كه يكي از متكلمين بود از حضرت سئوالات بسياري كرد و حضرت تمام سئوالات او را يك به يك پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنيدن جواب سئوالات خود از امام شهادتين را بر زبان جاري كرد و اسلام آورد و با برتري مسلم امام، جلسه به پايان رسيد و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صابي را به حضور طلبيدند و او را بسيار اكرام كردند و از آن به بعد عمران صابي خود يكي از مبلغين دين مبين اسلام گرديد.
رجاء ابن ضحاک که ازطرف مامون مامور حرکت دادن امام ازمدينه به سوی مرو بود، مي گويد: آن حضرت در هيچ شهری وارد نمي شد مگر اينکه مردم از هرسو به او روی مي آوردند و مسائل ديني خود را از امام می پرسيدند. ايشان نيز به آن ها پاسخ مي گفت و احاديث بسياری از پيامبر خدا و حضرت علي (عليه السلام) بيان مي فرمود. هنگامي که از اين سفربازگشتم نزد مامون رفتم. او از چگونگي رفتار امام در طول سفر پرسيد و من نيز آنچه را در طول سفر از ايشان ديده بودم بازگو کردم. مامون گفت: آری، ای پسرضحاک! ايشان بهترين، دانا ترين و عابدترين مردم روي زمين است.
اخلاق و منش امام رضا (ع)
خصوصيات اخلاقي و زهد و تقواي آن حضرت به گونه اي بود كه حتي دشمنان خويش را نيز شيفته و مجذوب خود كرده بود. با مردم در نهايت ادب تواضع و مهرباني رفتار مي كرد و هيچ گاه خود را از مردم جدا نمي نمود.
يكي از ياران امام مي گويد: هيچ گاه نديدم كه امام رضا (عليه السلام) در سخن بر كسي جفا ورزد و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند. هرگز نيازمندي را كه مي توانست نيازش را برآورده سازد رد نمي كرد در حضور ديگري پايش را دراز نمي فرمود. هرگز نديدم به کسي ازخدمتکارانش بدگویي کند. خنده او قهقه نبود بلكه تبسم مي فرمود. چون سفره غذا به ميان مي آمد، همه افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سر سفره خويش مي نشاند و آنان همراه با امام غذا مي خوردند. شب ها كم مي خوابيد و بسياري از شب ها را به عبادت مي گذراند. بسيار روزه مي گرفت و روزه سه روز در ماه را ترك نمي كرد. كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت. بيشتر در شب هاي تاريك، مخفيانه به فقرا كمك مي كرد. يكي ديگر از ياران ايشان مي گويد: فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامي كه در مجالس عمومي شركت مي كرد، خود را مي آراست (لباس هاي خوب و متعارف مي پوشيد). شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغ ايرادي پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند، اما امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود: ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را به كار نمي گيريم.
شخصي به امام عرض كرد: به خدا سوگند هيچكس در روي زمين از جهت برتري و شرافت اجداد، به شما نمي رسد. امام فرمودند: تقوي به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت.
مردي از اهالي بلخ مي گويد: در سفر خراسان با امام رضا (عليه السلام) همراه بودم. روزي سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگذران حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ايشان غذا بخورند. من به امام عرض كردم: فدايت شوم بهتر است اينان بر سفره اي جداگانه بنشينند. امام فرمود: ساكت باش، پروردگار همه يكي است. پدر و مادر همه يكي است و پاداش هم به اعمال است.
ياسر، خادم حضرت مي گويد: امام رضا (عليه السلام) به ما فرموده بود: اگر بالاي سرتان ايستادم و شما را براي كاري طلبيدم و شما مشغول غذا خوردن بوديد بر نخيزيد تا غذايتان تمام شود. به همين جهت بسيار اتفاق مي افتاد كه امام ما را صدا مي كرد و در پاسخ او مي گفتند: به غذا خوردن مشغولند و آن گرامي مي فرمود: بگذاريد غذايشان تمام شود.
يكبار غريبي خدمت امام رسيد و سلام كرد و گفت: من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته ام و خرجي راه را تمام كرده ام. اگر مايليد مبلغي به من مرحمت كنيد تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد؛ زيرا من در شهر خويش فقير نيستم و اينك در سفر نيازمند مانده ام. امام برخاست و به اطاقي ديگر رفت و از پشت در دست خويش را بيرون آورد و فرمود: اين دويست دينار را بگير و توشه راه كن و لازم نيست كه از جانب من معادل آن صدقه دهي.
آن شخص نيز دينار ها را گرفت و رفت. از امام پرسيدند: چرا چنين كرديد كه شما را هنگام گرفتن دينار ها نبيند؟ فرمود: تا شرمندگي نياز و سوال را در او نبينم.
امامان معصوم و گرامي ما در تربيت پيروان و راهنمايي ايشان تنها به گفتار اكتفا نمي كردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه اي مبذول مي داشتند.
يكي از ياران امام رضا (عليه السلام) مي گويد: روزي همراه امام به خانه ايشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنايي بودند. امام در ميان آن ها غريبه اي ديد و پرسيد: اين كيست ؟ عرض كردند: به ما كمك مي كند و به او دستمزدي خواهيم داد. امام فرمود: مزدش را تعيين كرده ايد؟ گفتند: نه هر چه بدهيم مي پذيرد. امام برآشفت و به من فرمود: من بار ها به اين ها گفته ام كه هيچكس را نياوريد مگر آنكه قبلاً مزدش را تعيين كنيد و قرارداد ببنديد. كسي كه بدون قرارداد و تعيين مزد، كاري انجام مي دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهي باز گمان مي كند مزدش را كم داده اي ولي اگر قرارداد ببندي و به مقدار معين شده بپردازي از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل كرده اي و در اين صورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزي به او بدهي، هر چند كم و ناچيز باشد، مي فهمد كه بيشتر پرداخته اي و سپاسگزار خواهد بود.
خادم حضرت مي گويد: روزي خدمتكاران ميوه اي مي خوردند. آن ها ميوه را به تمامي نخورده و باقي آن را دور ريختند. حضرت رضا (عليه السلام) به آن ها فرمود: سبحان الله اگر شما از آن بي نياز هستيد، آنرا به كساني كه بدان نيازمندند بدهيد.
مختصری از جملات حكمتآميز امام رضا (علیه السلام)
امام فرمودند: دوست هركس عقل اوست و دشمن هركس جهل و ناداني و حماقت است.
علم و دانش همانند گنجي ميماند كه كليد آن سئوال است، پس بپرسيد. خداوند شما را رحمت كند زيرا در اين امرچهار طايفه داراي اجر ميباشند:
۱- سئوال كننده
۲- آموزنده
۳- شنونده
۴- پاسخ دهنده
مهرورزي و دوستي با مردم نصف عقل است.
چيزي نيست كه چشمانت آن را بنگرد مگر آن كه در آن پند و اندرزي است.
نظافت و پاكيزگي از اخلاق پيامبران است.
نحوه شهادت امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
در نحوه به شهادت رسيدن امام رضا (ع) نقل شده است كه مأمون به يكي از خدمتکاران خويش دستور داده بود تا ناخنهاي دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصي آلوده كند و در بين ناخنهايش زهر قرار دهد و اناري را با دستان زهر آلودش دانه كند و او دستور مأمون را اجابت كرد. مأمون نيز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار كرد كه امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار كرد تا جاييكه حضرت را تهديد به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدري از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر كرد و حال حضرت دگرگون گرديد و صبح روز بعد در سحرگاه روز ۲۹ صفر سال ۲۰۳ هجري قمري امام رضا ( عليه السلام ) به شهادت رسيدند.
شیوه تدفين پیکر مطهر امام رضا علیه السلام
به قدرت و اراده الهي امام جواد (عليه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ايشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پيکر پاك ايشان با مشايعت بسياري از شيعيان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گرديد و قرن هاست كه مزار اين امام بزرگوار مايه بركت و مباهات ايرانيان است.
نقش انگشتری امام رضا (ع) چه بود؟
در فصول المهمة گفته شده است: نقش انگشتری امام رضا (ع) حسبی الله بود و در کافی به سند خود از امام رضا (ع) نقل شده است که فرمود: نقش انگشتری من، ما شاء الله لا قوه الا بالله است . صدوق نيز در عيون گويد: نقش انگشتری آن حضرت، ولی الله بود.
0 نظرات