شهدای خانطومان
محمد معافی یکی دیگر از فرماندهان شهیدی است که در سوریه به شهادت رسید؛ آن هم نه در سفر اول یا دومش به سوریه؛ در حالی که سالها در جبهۀ مقاومت سوریه فعالیت داشت و به عنوان یک مستشار نظامی زبده، راهنمای بسیاری از رزمندگان بود. تقریباً شاید بتوان گفت تمام گروههای مقاومت منطقه محمد معافی را بشناسند و حالا در حسرت از دست دادنش غمگین هستند. مقاومت اسلامی نجبای عراق، حزب الله لبنان، رزمندگان ایرانی و... نام شهید محمد معافی را در کنار شهید محمودرضا بیضایی و شهید مرتضی مسیبزاده، درخشان و ماندگار میبینند. فرزند خطۀ شمال که با رشادتهایش، سالها لرزه بر اندام دشمنان میانداخت، عاقبت به آرزویش یعنی شهادت رسید.
محمد معافى متولد شهرستان نکا در استان مازندران، فرماندۀ زبدۀ نظامی و مستشار ایرانى با نام جهادى «صابر» ۳۰ دى 1396 در شهر البوکمال واقع در استان دیرالزور سوریه در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت بیبی حضرت زینب علیهاالسلام به دوستان شهیدش پیوست. شهید معافی متولد سال ۶۱ بود که در ۳۵ سالگی به شهادت رسید و یک پسر ۹ ساله و یک دختر ۲ ساله از او به یادگار مانده است.
از زبان همرزم شهید (حبیب احمدی)
من از دوستان نزدیک شهید معافی بودم، در واقع ما یک روح در دو بدن بودیم. از روزی که به سپاه آمدیم با هم بودیم و کنار هم و همسایۀ یکدیگر بودیم، در درد و غم یکدیگر شریک بودیم. به هم قول داده بودیم که با هم به شهادت برسیم، اما محمد مرا تنها گذاشت.
محمد یک انسان بسیار بااخلاق، صبور و خلاق بود و همه او را بهعنوان یک فرماندۀ میدانی قوی میشناختند. در عملیات خانطومان ضربههایی که محمد به تکفیریها وارد کرد اصلاً قابل وصف نیست. از آنها تلفات زیادی گرفت ولی دشمن کوردل همیشه دنبال جوانان ماست تا آنها را شهید کند و بتواند بهاندازۀ یک نفر هم که شده از یاران ولایت کم کند. همۀ دوستانی که در این راه به شهادت رسیدند، دوستان و حافظان ولایت بودند. الآن در این شرایط مملکت به این بچهها نیاز داشتیم، ولی دست تقدیر خواست شهادت نصیبشان شود.
همیشه همدیگر را «داداش» صدا میزدیم. این سری وقتی به مأموریت رفت، به او گفتم: «زود برگرد، میخوام عید دور هم باشیم»، گفت: «باشه...»، دیدم دیگر صدایش نمیآید. زمین و آسمان را به هم دوختم تا ببینم کجاست. او را پیدا کردم، ولی دیگر وقتی که شهید شده بود. بیشتر از یک هفته بود که از او اطلاع نداشتیم. شنیدم مورد شناسایی گروههای تکفیری قرار گرفته و از اهمیت جایگاه ایشان باخبر شدند و در صدد حذف ایشان برآمدند.
محمد در عملیاتها در عراق، سوریه و لبنان حرف برای گفتن داشت، یکی از نیروهایی بود که میتوانست آنچنان پیشرفتی کند که مسئولیت مهمی در سپاه یا در ادارۀ نظام داشته باشد، ولی رفت و یک نفر از یاران رهبری کم شد. او فرمانده بود. مربی سلاح، تخریب، تاکتیک، کاملاً مسلط به زبان انگلیسی و عربی و فرماندۀ میدانی قویای بود.
در این مدت تخصصهای زیادی کسب کرده بود. با گروه مقاومت اسلامی رزمندگان عراقی در «نجباء» نیز کار کرده بود. از وقتی بچههای نجبا شنیدند او شهید شده است، بیتاب هستند. محمد با همۀ محور مقاومت کار کرده بود. اخلاق محمد آنها را شیفتۀ خودش کرده بود.
از سال 2011 که جنگ سوریه شروع شد، محمد به سوریه رفتوآمد داشت. هر جایی از منطقه که پا میگذاشت، آنجا را آباد و رسیدگی میکرد. پشت فرماندهانی که محمد با آنها کار میکرد به وظیفهشناسی و سختکوشی او گرم بود. محمود بیضایی بیشترین اثر را روی محمد گذاشت، چون بیضایی همدورهای او بود و روزهایی که بچههای تهرانی به مرخصی میرفتند، شهرستانیها با هم میماندند و مدتی را کنار یکدیگر میگذراندند. محمود و محمد هر دو شهرستانی بودند. وقتی محمود شهید شد، اصلاً بنیانمان از هم پاشید و ناراحتی بر ما که اطرافیان او بودیم غلبه کرد. احساس کردیم ما جا ماندیم.
شهید مرتضی مسیبزاده که از دوستان صمیمی ما بود و اکثر شهدایی که در این راه به شهادت رسیدند، همراه ما بودند. هر کدام از این بچهها در حد فرماندۀ لشکر و یا فرماندۀ سپاه هستند، ولی چون در غربت شهید میشوند و کسی از فعالیتهای آنان چندان خبری ندارد، در گمنامی میمانند، حتی در شهر هم کسی نمیدانست محمد چهکاره است.
0 نظرات