مهدی باکری
تولد و کودکی
شهید مهدی باکری ۲۵ اسفند1333 در شهرستان میاندوآب، در یک خانواده مذهبی و باایمان متولد شد، هنگامی که کودک بود مادرش را از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رساند و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک) وارد جریانات سیاسی شد.
دوران تحصیل
شهید باکری مقطع ابتدایی و دبیرستان را با وجود دردهای روحی ناشی از فوت مادر و شهادت برادر بزرگوارش، علی باکری که از مبارزان انقلاب بود، با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از اتمام دوره دبیرستان، با قبول شدن در رشته مهندسی مکانیک، مشغول تحصیل در دانشگاه شد. با ورود به دانشگاه، مرحله جدیدی از زندگی علمی و سیاسی او آغاز شد. او در دانشگاه یک دانشپژوه موفق و در کنار دیگر دانشجویان و بیرون از دانشگاه، دانشجویی پرشور و حال و آگاه به اوضاع و احوال زمان بود. دوستان شهید باکری پس از گرفتن مدرک مهندسی قصد ادامه تحصیل داشتند، ولی او معتقد بود که دیگر برای ادامه مبارزه باید از محیط دانشگاه خارج شود و به همین جهت برای انجام مبارزات سیاسی خود وارد میدان شد.
فعالیتهای سیاسی و مذهبی
پس از اخذ دیپلم با وجود آنکه از شهادت برادرش بسیار متأثر و متألّم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد.
شهید باکری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواک) تحت کنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزان داخل کشور فعال شود.
شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام در حالی که در تهران افسر وظیفه بود از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد درآمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه پاسداران، به مدت ۹ ماه با عنوان شهردار ارومیه خدمات ارزندهای را از خود به یادگار گذاشت.
شهید باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گستردهای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و بهرغم فعالیتهای شبانهروزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه شد.
شهردار شهر شهادت
دل کندن از جهاد و جبهه برای شهید باکری دشوار بود. روح بلند او که عرشنشین حرم کوی دوست بود، چگونه میتوانست فراق دوستان قدسی و یاران عرشی را تاب بیاورد. باید او را قانع میساختند تا انجام چنین مسئولیتی را گردن نهد. سرانجام شهید باکری راضی شد که این مسئولیت را بپذیرد، ولی به این شرط که هرگاه برای جبهه و یارانش دل تنگ شد، بی هیچ مانعی بتواند به جمع آنها بپیوندد. این گونه بود که شهید باکری هم زمان با خدمت در سپاه، مسئولیت شهرداری ارومیه را نیز به عهده گرفت. شهید باکری در شهرداری انجام وظیفه را چنان با ایثار و تواضع همراه کرد که گویی تاریخ صدر اسلام، یک بار دیگر زنده شده است و ابوذر و عمار و سلمانی دیگر در صحنه روزگار ندای اسلام را سر میدهند.
نقش شهید باکری در دفاع مقدس
شهید باکری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتحالمبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزیها موثر باشد. در این عملیات یکی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود که ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بینظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله کمتر از یک ماه در عملیات بیتالمقدس (با همان عنوان) شرکت کرد و شاهد پیروزی لشکریان اسلام بر مزدوران رژیم بعثی بود.
در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی که داشت، در مرحله سوم عملیات به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بیسیم هدایت کند.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بیامان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبههها حضور مییافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانهروز تلاش میکرد.
در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد.
شهید باکری در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداکار در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزان، آمادگی و ایثار همهجانبهای را از خود نشان داد.
در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و چنین گفت: «شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است»؛ در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت: «من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا میباشد همچنان در جبههها میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود.»
تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبههها او را از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سالها در کنار او بود بازداشت. برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبههها، پا به پای مهدی جانفشانی کرد.
نقش شهید باکری و لشکر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی که آنان در دفاع پاتکهای توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر کسی پوشیده نیست.
در مرحله آمادهسازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی میگذشت، اما مهدی با جدیت، همۀ نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی واصل، آنچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد به کار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.
بیانات شهید باکری قبل از شروع عملیات بدر
همۀ برادران تصمیم خود را گرفتهاند، ولی من به خاطر سختی عملیات تأکید میکنم. شما باید مثل حضرت ابراهیم علیهالسلام باشید که رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید کرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده کنیم.
هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما میگرداند. اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است. تا موقعی که دستور حمله داده نشده کسی تیراندازی نکند. حتی اگر مجروح شد سکوت را رعایت کند، دندانها را به هم بفشارد و فریاد نکند. با هر رگبار سبحانالله بگویید. در عملیات خسته نشوید. بعد از هر درگیری و عملیات، شهدا و مجروحین را تخلیه کرده و با سازماندهی مجدد کار را ادامه دهید.
حداکثر استفاده از وسایل را بکنید. اگر این پارو بشکند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد. با همین قایقها باید عملیات بکنیم. لباسهای غواصی را خوب نگهداری کنید. یک سال است دنبال این امکانات هستیم.
مهدی در شب عملیات وضو میگیرد و همۀ گردانها را یک یک از زیر قرآن عبور میدهد. مداوم توصیه میکند:
برادران! خدا را از یاد نبرید، نام امام زمان را زمزمه کنید. دعا کنید که کار ما برای خدا باشد. از پشت بیسیم نیز همه را به ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله» تحریض و تشویق میکند. لشکر عاشورا در کنار سایر یگانهای عمل کننده نیروی زمینی سپاه پاسداران، در اولین شب عملیات بدر، موفق به شکستن خط دشمن میشود و روز بعد به تثبیت مواضع در ساحل رود میپردازد.
در مرحله دوم عملیات از سوی لشکر عاشورا حملهای نفسگیر به واحدهایی از دشمن که عامل فشار برای جناح چپ بودند، آغاز میشود. حملهای که قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع کامل دست دشمن از تعرض به نیروها در جناح چپ ثمره آن بود.
نحوۀ شهادت
بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقا علیبن موسیالرضا علیه السلام خواسته بود که خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید. سپس خدمت امام خمینی رحمه الله علیه و حضرت آیت الله خامنهای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر، ۲۵ بهمن ۶۳، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت میکرد، تلاش مینمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت نماید، که در نبردی دلیرانه بر اثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل گردید.
هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به خلیج فارس پیوست و هیچ وقت پیدا نشد.
ویژگیهای اخلاقی
شهید باکری پاسدار نمونه، فرماندهی فداکار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام میدانست و سعی میکرد زندگیاش را بر اساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه گوش میداد، آنها را مینوشت و در معرض دید خود قرار میداد و آنقدر به این امر حساسیت داشت که به خانوادهاش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند.
او معتقد بود سخنان امام خمینی الهام گرفته از آیات الهی است، باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم.
شهید باکری از انسانهای وارسته و خودساختهای بود که با فراهم بودن زمینههای مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود.
زندگی ساده و بیریای او زبانزد همۀ آشنایان بود. با تواناییهایی که داشت میتوانست مرفهترین زندگی را داشته باشد؛ اما همواره مثل یک بسیجی زندگی میکرد. از امکاناتی که حق طبیعیاش نیز بود چشم میپوشید. تواضع و فروتنیاش باعث میشد که اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش میداشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق میورزید. میگفت: «وقتی با بسیجیها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میکنم، هرگاه خسته میشوم پیش بسیجیها میروم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگیام برطرف شود.»
همۀ ما در برابر جان این بسیجیها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یک میلیون تومان هزینه برای ساختن یک سنگر که حافظ جان آنها باشد، بشویم، یک موی بسیجی، صد برابرش ارزش دارد.
با دشمنان اسلام و انقلاب، چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت. با وجود اندوه دائمش، همیشه خندان مینمود و بشاش. انسانی بود همیشه آماده به خدمت و پرتوان.
قسمتی از سخنان همسر بزرگوار شهید
حکایت زندگی عشاق، وصفی است که قلم از ترسیم آن عاجز میماند و دست و زبان نیز در وصف این حکایت به بن بست میرسد، تا آنجا که حتی نزدیکترین افراد که روزگاری را با این بزرگ مردان سپری کردهاند، اعتراف دارند که «ما هم او را نشناختیم!»
همسر بزرگوار شهید باکری نیز سخن گفتن از مقام والای آن شهید را کاری بس دشوار دانسته و میگوید: «من کوچکتر از آنم که مراتب شهدا در کلامم به توصیف نشیند و سخت از بیان ایثارگری آن قاصرم و به قول امام رحمهاللهعلیه، اگر تمام درختهای دنیا قلم شود و تمام آبهای دریا جوهر، نمیتواند بیانگر مقام والای شهید شود». او در ادامه دربارۀ شهید باکری میگوید: «او در لحظه لحظه زندگی خود تسلیم محض پروردگار بود و این خود نشان از مرتبه ایمان و قرب به پروردگار او داشت که به روشنی در اعمال و رفتارش موج میزد.
ایشان معلمی نمونه و مهربان، اسوه اخلاق و فداکاری و اسطوره مقاومت بودند و در مقام فرماندهی، یک فرمانده نمونه و در سمت شهرداری، به گونهای بود که فداکاریهای شبانه روزیاش بر همه آشکار بود. او با وجود همۀ خستگیها و بیخوابیها، همیشه با حالتی شاد وارد خانه میشد. همیشه به گونهای برخورد میکرد که هر کسی با نگاه اول شیفتهاش میشد. بیتکبر و متواضع بود و این امر بر همۀ کسانی که با او کار میکردند پوشیده نبود. صرفاً برای خدا کار میکرد. به تحصیل علوم اسلامی علاقه زیادی داشت و به خواندن کتاب سفارش زیادی میکرد. اگر میخواست هدیهای بدهد، فقط کتاب بود. از دیگر برنامههای او، دیدار با خانواده شهیدان بود و در این باره نیز تأکید داشت. عشق به شهادت، لحظهای او را آرام نمیگذاشت و میخواست زود پر بگشاید که سرانجام نیز، تقدیر این گونه بر لوح زندگیاش رقم زد.»
توصیف شهید محلاتی از شخصیت شهید مهدی باکری
حجتالاسلام والمسلمین شهید محلاتی در مورد شهید باکری میگوید که او نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده باتقوا، الگوی رأفت و محبت در برخورد با زیردستان بود.
شیفته ولایت
عشق به ولایت از مهمترین ویژگیهای یک فرمانده نمونه است و شهید باکری این عشق را به خوبی در خود پرورش داده بود، تا جایی که همسر بزرگوار ایشان در این باره میگوید: «شهید مهدی باکری کاملاً پیرو خط امام رحمهاللهعلیه بودند و از عملشان پیدا بود که چقدر شیفته امام هستند. الگوی زندگی او امام بود و اهل بیت علیهمالسلام. به سخنان امام دقت میکرد و به من سفارش کرده بود که صحبتهای امام را برایشان ضبط کنم و اگر نتوانستم، روزنامهاش را تهیه کنم. سخنان کوتاه حضرت امام را مینوشتند و به دیوار اتاق میزدند و در وصف سخنان ولی خود اینگونه بیان میکردند که: «سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است. باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم».
پیام شهید
شهید مهدی باکری، در پیامی خطاب به ملت ایران میگوید: «پیام من به ملت مسلمان ایران این است که از فرمان امام اطاعت کنند و شعار جنگ جنگ تا پیروزی را فراموش نکنند و همواره آماده باشند و آموزش نظامی ببینند برای فتح قدس. نباید خود را با مشکلات زندگی، کمبودها و اختلافات، مسائل سیاسی و امثال اینها درگیر کنیم. کمبودها و نارساییها مسائل طبیعی است که در تمام جوامع وجود دارد و مسائل دنیایی است. رسالت ما همان ادامه رسالت پیامبر خدا و ائمه اطهار است؛ چرا که دین اسلام همان دین است. خدای ما، همان خداوند است. طرح کلی جبهه حق و باطل هم همان است؛ منتها زمان و روش و طریقهها تفاوت کرده است.»
پیام امام خمینی و رهبر معظم انقلاب به مناسبت شهادت مهدی باکری
پس از شهادت سردار مهدی باکری، فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا، امام خمینی رحمه الله علیه در پیامی از او به عنوان شهید اسلام یاد کردند. همچنین رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنهای، به مناسبت شهادت این سردار بزرگ، در پیامی این گونه نوشتند: «درود بر روان پاک مؤمن صادق و انقلابی و فداکار و سردار شجاع که عهد پایدار خود را با خدا به سر آورد و خون پاک خود را نثار کرد و به فیض بی بدیل شهادت نائل آمد». آری، هنوز که هنوز است، بسیجیان دل سوخته لشکر عاشورا، چشم به آبهای جنوب دارند که پیکر فرمانده دلاورشان کی باز میگردد؛ اما این آرزوی سردار عاشوراییِ حماسه بدر بود که حتی پیکرش، قطعهای از خاک این زمین را اشغال نکند. هنوز جلگههای سرزمین خوزستان و قلههای بلند کردستان، یادآور این فرمانده عاشورایی هستند و خاطره رشادت او را تا آخرین روز گردش زمین تکرار خواهند کرد.
وصیت نامۀ شهید باکری
خدایا! چگونه وصیت نامه بنویسم، در حالی که سراپا گناه و معصیت و سراپا تقصیر و نافرمانیام. گرچه از رحمت تو ناامید نیستم، لیک میترسم که نیامرزیده از این دنیا بروم. آه! چقدر لذت بخش است که انسان آماده دیدار ربّش باشد، ولی چه کنم که تهی دستم. خدایا! تو قبولم کن!
سلام بر روح خدا، نجات دهند
0 نظرات