سردار شهید عباسعلی علیزاده

شهدای خان طومان

شهید عباسعلی علیزاده متولد 14 بهمن 1344، نخستین شهید مدافع حرم جویبار است که در 29 آذر 1394 به شهادت .

شهید علیزاده‌ای که همانند سایر علیزاده‌های استان مازندران آماده و پا در رکاب ولایت و منتظر فرمان بود تا در هر کجا، از عراق گرفته تا سوریه، یمن، لبنان، فلسطین و حتی نیجریه از حریم انقلاب اسلامی و حرم اهل‌ بیت علیهم‌السلام دفاع کند.

شهیدی که تمام آموزش‌های سخت چریکی را در دوران دفاع مقدس، در اصفهان به اتمام رسانده و بعد از آن وارد قرارگاه رمضان شد و از طریق همین قرارگاه، مأموریت‌های مختلف برون‌مرزی را در عمق خاک عراق با سربلندی انجام داد.

نمی‌شود از حماسه‌ها نگفت، زمان گذشت و پس از بازنشستگی از سپاه، عشق به یاران رزمنده‌اش و شهدا پایان نیافت و مجدداً تصمیم گرفت به مأموریت سوریه برود و یک‌بار دیگر به تمنای شهادت بال گشاید و آن زمان که پرونده‌ها را باز کردند تا سیدالشهدا علیه‌السلام کربلا انتخاب کند، پاسداران خواهرش زینب علیهاالسلام، یکی‌یکی گلچین شدند.

عباسعلی علیزاده در پوست خود نمی‌گنجید از اینکه مدافع حرم است، از همان لحظاتی که خبر دادند باید به سوریه برود وصیت آخر را نوشت و به همسرش گفت از این فیض بالاتر دیگر نمی‌توان یافت، برای من دعا نکن که زنده باشم، می‌خواهم به آرزویم برسم و دل تنگ یاران شهیدم هستم.

به سوریه رفت و مورد احترام همۀ پاسداران جوان بود، حتی حاج قاسم نیز از نزدیک با او آشنا بود و به او ادای احترام کرده و حماسه‌آفرینی‌هایش را پاس داشت.

دشمن نامرد نمی‌داند که این دلاور مازندرانی باید بماند، چراکه همه منتظرند تا او برگردد، اما او در 29 آذر 1394 قبل از آنکه 50 سالش شود، درحالی‌که به لب ذکر یا حسین علیه‌السلام داشت به آرزوی خود رسید و قطع به‌یقین با چشمانی باز رو به‌سوی حرم یار کرد و گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَباعَبْدِاللَّهِ» و به شهادت رسید.

وصیتنامۀ شهید عباسعلی علیزاده

حال که این وصیت‌نامه را می‌نویسم عازم منطقه هستم. نمی‌دانستم کجا می‌روم، ولی می‌دانستم پایم به حرم اربابم بی‌بی زینب و رقیه جانم می‌رسد. خدای من تو شاهدی که بهترین عزیزانم و تمام دنیایم را پس گذاشتم. حالا دستم خالی است این هم دنیای من است. پس قبولم کن خدایا.

به باور و یقین رسیدم این آخرین سفر و پایان کار است. به آرزویم خواهم رسید البته که شهادت آرزوست بلکه هدف دفاع از حریم و ندای لبیک یا زینب است و شرمنده و شرمسارم که فقط قطرۀ خون ناچیزم را فدای آرمان‌های انقلاب اسلامی و حضرت امام خامنه‌ای و شهدای وطنم می‌نمایم.

وصیت به دوست و برادر عزیزم سردار امام و سردار حرمت دارم؛ با هزینه شخصی‌ام سه عدد تابلوی بزرگ عین همان تابلویی که در گوشی موبایلم دارم، تهیه و قبل از مراسم هفتم در ابتدای مازندران اول گدوک و اول ورودی جویبار و اول کوچه روستایم بزنید و بنویسید: حاج قاسم افتخار انقلاب اسلامی و مبارزان جهان اسلام و خار چشم دشمنان است.

وصیتی می‌کنم به سینای عزیزم و ندا و همسر عزیزم که سفارش کنید کسی حق گریه کردن بر من را ندارد و فقط به جان امام زمان خود و جان حاج قاسم و مبارزان حزب الله و شیعیان پاکستانی و سوری و عراقی و بچه‌های گمنام دعا کنید.

مواظب بچه‌هایم باشید. دوست دارم سینا در رشتۀ خودش خادم مجاهدان و مبارزان حزب الله و نیرو باشد. نداجان، دلت برایم تنگ شده است، ولی بدان امروز روز تصمیم و سرنوشت‌سازی است. خط و راهی که آمده‌ام اصلا دست من نبوده و علی رغم تمام سختی‌ها و خطرها و احساس غیر قابل وصفی که دارم، از روزی که حرکت کردم بی‌بی جانم از آخر صف دست مرا گرفت و دعوت نامۀ این مسافر جامانده و خسته از جور زمانه را با دست مبارک خودش امضا کرد، شما هم راضی باشید. هدیه‌ای که داده‌اید دیگر برنخواهد گشت.

سینای من روزی که از فرودگاه امام داشتم خارج می‌شدم اشک تو را دیدم، اما خودت نمی‌دانی من برای رسیدن به این تصمیم آیینۀ خود را شکستم و دیگر هیچ چیزی را نمی‌دیدم. سفارش می‌کنم هر روز از کانال المنار فصل الخطاب شیخ حسن را دربارۀ شهدا و حوادث را ببین. حال و روز من خیلی بهتر از آن است که شما فکرش را بکنید.

از حقوق من هرکس را که حقی برگردن من دارد را ادا کن، در مراسم من اگر امکان بود به مهدی بگو هم رزم من شیخ باشد و سخنرانی کند. پارچه‌ای که خودم از داخل صحن بی‌بی جان گرفتم را در داخل قبرم و زیر سرم بگذارید.

سلام مرا به تک تک دوستانم در قرارگاه رمضان برسانید و بگویید در حلب دلم هوای شما را داشت و برایتان خصوص حُرمَت مسگریان، قدوسی، عابدی، لوروی و امام دعا خواهم کرد.

متن نامۀ سردار حاج قاسم سلیمانی به مناسبت شهادت سردار عباسعلی علیزاده

خداوند، ای هستی بخش تمام هستی، تو شاهدی که عباس‌ها و ایران تشیّع با عشق به اهل بیت علیهم‌السلام این گوهرهای خلقت و دفاع از حرمت حریم میلیون‌ها انسان در خطر جهل خوارج زمان و برای نجات هزاران انسان بی گناه در محاصرۀ خوارج به جرم حب اهل بیت علیهم‌السلام هر آنچه به او در این عالم خاکی عطا فرموده بودی همه را راه تحقق فرمانت و برای نجات دینت اهدا نمود و دل از عزیزترین عزیزان خود بر کند و جان شیرین خود را بر کف دست گرفت و اسماعیل وجود خود را با دست خود ابراهیم‌وار در پای درخت راه نبی معظمت فدا نمود.
خداوند! ای حبیب و ای عزیز! او را که پاک و پاکیزه بود با پاکان درگاهت از اهل بیت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله محشور بفرما و به خانوادۀ گرانقدرش که همۀ وجود خودشان را در این راه تقدیم نموده‌اند اجر جزیل عطا بفرما. حاج قاسم را از شفاعت خودت محروم نکن.

 

0 نظرات

ارسال نظرات