شهید روح الله عمادی

شهدای خان طومان

شهید مدافع حرم؛ سید روح الله عمادی نخستین روز از شهریور 1359 در روستای پاشاکلای زیراب در یک خانوادۀ مذهبی و متدین چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستا گذراند و سپس برای ادامه تحصیل در هنرستان فنی به شهر زیراب رفت و در رشتۀ ساخت و تولید فارغ التحصیل شد. به دلیل علاقۀ شدید به انقلاب و نظام و دلدادگی به رهبر معظم انقلاب و اسلام راستین محمدی به دانشگاه امام حسین علیه‌السلام رفت و به خدمت مقدس پاسداری نائل گشت. وی با نگاه عمیق به دین اسلام و شریعت ناب محمدی کم کم به رشد معنوی زایدالوصفی رسید که عشق به شهادت از آرزوهای دیرین او بوده است. لبخند زیبای او همیشه و در همه حال نشان از صفا و صمیمیت درونی وی داشت و سعی در اصلاح امور بین دوستان و خویشاوندان خصلت ذاتی او بوده است. زندگی مشترک شهید با همسری مهربان و فداکار همراه با زیارت خانۀ خدا آغاز شد. او که همه جا با نیروی قوی چه در راه عمل و توکل به خدا کارش را ادامه می‌داد، توانست با گرفتن مدرک فوق لیسانس و یادگیری علوم و فنون پروازی به درجۀ استاد خلبانی برسد. او در حراست و پاسداری از مرزهای شرقی و غربی کشور و مبارزه با پژاک تلاش‌های وافری داشت. این دلیرمرد سوادکوهی در سومین اعزامش به سوریه، برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری و حضرت رقیه علیهماالسلام در روز جمعه اول آبان 1394 مصادف با تاسوعای حسینی 1437 قمری و طی «عملیات محرم» در درگیری با مزدورانِ سعودی و پیروان اسلام آمریکایی در شهر حلب لباس شهادت پوشید و به این مقام رفیع نایل آمد.

وصیت‌نامۀ شهید سید روح الله عمادی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و درود به خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و ذریۀ تابناکش و سلام و درود به منجی عالم بشریت مهدی موعود عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و سلام و درود به روح بلند و ملکوتی حضرت امام رحمت‌الله‌علیه و با سلام و درود بیکران بر ارواح پاک و طیبه و مطهر سرخ جامگان که با ایثار خون و هدیۀ جان سرودی به قامت کلمۀ حق سرودند و پیام‌آور خبر آزادی و حریّت گشتند و سلام و درود به رهبر عزیزم.

خدایا بی‌پناهم ز تو جز تو نخواهم

اگر عشقت گناه است ببین غرق گناهم

دو دست دعا فرا برده‌ام به سوی آسمان‌ها

که تا پرکشم ز بال فلک رها در کهکشان‌ها

خدایا چگونه وصیت‌نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، سراپا تقصیر و نافرمانی‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم، ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم، می‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفتۀ درگاهت نشوم، یا رب العفو.

خدایا نمیرم در حالی که از من راضی نباشی، ای وای که سیه روز خواهم بود. خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات که نفهمیدم. خدایا قبولم کن. یا اباعبدالله شفاعت، شنیدم سیدالشهداء دم جان دادن می‌آید، آقاجان از همین جا سلام می‌دهم؛ السلام علیک یا اباعبدالله.

روز مرگم وعدۀ دیدار بده

و آنکه تا به لحد خرّم و دلشاد ببر

خدایا قبولم کن، در تاریخ اسلام چیزی که امام حسن علیه‌السلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی و بصیرت در مردم بود، چیزی که فتنۀ خوارج را به وجود آورد و امیرالمومنین علیه‌السلام مظلوم را آن طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن گونه مظلوم کرد، والّا همۀ مردم بی دین نبودند.

عزیزانم اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام و ولایت را به ما عنایت فرموده، باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم و خطر وسوسه‌های درونی و دنیا فریبی را شناخته و برحذر باشیم و خلوص در عمل تنها چاره‌ساز است.

ای عاشقان اباعبدالله بایستی شهادت را در آغوش گرفت، بایستی محتوای فرامین امام رحمت‌الله‌علیه و رهبر عزیزمان را درک و عمل نماییم. بصیرت داشته باشیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را از شکرگزاری به جا آورده باشیم. بی‌طرفی در دعوای حق و باطل معنا ندارد. باید مقابل باطل ایستاد، اگر شاعری، هنرمندی و یا هرکس دیگری در حق و باطل بی‌طرف باشد، تضییع نعمت خداوند است و اگر طرف باطل بود، خیانت است و جنایت است، در اسلام تماشاچی نداریم.

گاهی شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است، این نکته را اهل معنا و دقت خوب درک می‌کنند، گاهی زنده ماندن و تلاش کردن درک محیط و بصیرت داشتن به مراتب مشکل‌تر از شهید شدن و به لقای الهی پیوستن است. دعا کنید شهید باشیم، نه اینکه فقط شهید شویم. اصلا تا شهید نباشیم شهید نمی‌شویم.

سخنی چند با دوستانم

دوستان و همرزمان عزیزم برای دفاع از اسلام و ولایت و ایران عزیز راسخ باشید. چرا که پیروزی از آن شماست. هجمۀ دشمن (فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و...) بسیار سنگین و خصمانه است و راه مقابله با این هجمه به فرمودۀ حضرت امام خمینی رحمت‌الله‌علیه پشتیبانی از ولایت فقیه است. نیت‌ها را خالص کنید و پشت سر ولایت حرکت کنید و نتیجه‌اش را به خدا بسپارید، چرا که خودش وعدۀ نصرت و پیروزی داده است.

تهاجمی که به قشر مذهبی و خصوصاً ما بسیجیان و سبزپوشان حریم ولایت می‌شود بیانگر قدرت روز افزون و ضعف و ناتوانی دشمن است، خودسازی کنید، تعلیم و تربیت و ورزش سه شاخصۀ شماها باشد. همدیگر را دوست داشته باشید و با علم و عمل به پیش بروید و منتظر تقدیر و تشکر کسی نباشید. اجرتان عندالله.

و اگر بدی از بندۀ حقیر دیدید به بزرگی خودتان حلال کنید.

سخنی با پدر و مادرم

پدر و مادر عزیزم سلام، چه بگویم که زبانم قاصر است و چه بنویسم که دست‌هایم لرزان. زندگی کردن در شرایط سخت روستا و کمبود امکانات موجب می‌شود که شما بیشتر تلاش کنید تا زمینۀ آسایش ما فراهم شود و هیچ وقت زحمات بی‌دریغ شما را فراموش نخواهیم کرد، کارهای سخت و طاقت‌فرسا موجب شده که بدنتان رنجور شود و خستگی بر تنتان نمایان گردد و این برایم سخت و عذاب‌آور بود، حال زمانی فرا رسیده است که ما کمک حال شما باشیم، ولی متأسفانه پی ‌زندگی و کار خود رفتیم و با دور ماندن از شما بخاطر شرایط شغلی‌ام نتوانسته‌ام آنچه شایسته شماست خدمت کنم.

پدر و مادر عزیزم بهترین لحظات زندگی‌ام موقعی بود که به شما کمک می‌کردم و رضایت‌مندی را در چهره‌تان می‌دیدم، ولی چه سود که لایق نبودم تا بیشتر خادمتان باشم. پدر بزرگوارم قدت خمید تا ما راست شویم و بدنت خسته شد تا ما حرکت داشته باشیم، کوه رنج بودی و من غافل، حلالم کن.

مادر عزیزم، فدای محبت مادرانه‌ات، فدای موهای سفیدت، حلالم کن که جز زحمت چیزی نداشتم، مادرم مواظب عمادم باش.

سلام بر حاجی ننه و همۀ همسایه‌ها و هم روستایی‌ها، حلالم کنید.

درد دلی با همسرم

همسر گرامی‌ام فاطمه خانم، سلام.

اگرچه عمر باهم بودنمان کوتاه بود، چه آرزوها و برنامه‌هایی برای زندگی مشترکمان داشتیم، قسمت این بود که چند صباحی در کنار هم باشیم، البته شرمنده‌ام که نتوانستم زندگی شایسته برای شما فراهم کنم، شرمنده‌ام به خاطر شرایط شغلی‌ام که اکثر مواقع مأموریت بودم، این بار سنگین زندگی و تربیت فرزند به دوش شما بوده است.

شرمنده‌ام که همیشه تحملم کردی و نگذاشتی از این اهدافم فاصله بگیرم، شرمنده‌ام از اینکه سختی زیادی کشیدی تا من و عماد راحت باشیم. شرمنده‌ام از اینکه با مریضی عمادم کنار آمدی و یک بار گلایه نکردی و شرمنده‌ام از اینکه کنارم بودی و نتوانستم خوشبختت کنم. خانم مهربانم مثل همیشه نمازت را اول وقت بخوان و برایم دعا کن، پسرمان را مکتبی و ولایتی تربیت کن، برای سربازی امام زمان  عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف.

و چیزی جز زحمت برایتان نبودم، از اینکه همیشه تحملم کردید از همۀ شما سپاسگزارم. وجود پدر و مادر مانند سفره‌ایست که فقط یک بار پهن می‌‌شود. قدر این فرصت را بدانید و به پدر و مادر خوب و شایسته خدمت کنید. همدیگر را دوست داشته باشید و پشتیبان هم باشید. بزرگوارانم در نزد خداوند بالاترین عمل که از شهادت در راه خدا و اسلام نیز افضل‌تر می‌باشد‌ این است که همیشه و در همه حال به یاد خدا باشید و پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت و کشورتان آسیبی وارد نشود‌.

یک درخواست دارم، مواظب محمدعمادم باشید. راستی آقا رمضان و آقا محمدطاهر خیلی دوست داشتم در جشن عروسی شما باشم. عزیزان من برایم دعا کنید و حلالم کنید. ای حیات! با تو وداع می‌کنم با همۀ ظاهر زیبنده و با هیئت، ای روح من، به فرمان مشتاقانه به سوی شهادت حرکت کنید. و ای بدنم که سال‌ها به من خدمت کردید در لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید.

ای قلب من این لحظات آخر را تحمل کن. به شما قول می‌دهم که در یک استراحت عمیق و ابدی آرام گیرید.

خدایا چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار

 

0 نظرات

ارسال نظرات