شهدای خانطومان
شهید مدافع حرم محمدمهدی مالامیری، ۲۶ خرداد ۱۳۶۴ در خانوادهای روحانی و در شهر هزار سنگر آمل به دنبا آمد. پدرش اهل کجور نوشهر و مادرش از سلسله سادات حسینی آملی بود و تربیت محمدمهدی در چنین خانوادهای با عشق به اهل بیت علیهمالسلام صورت گرفت. محمدمهدی مالامیری پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه برای ادامۀ تحصیل وارد حوزه علمیۀ فاطمی و پای در راه طلبگی علوم دین مبین اسلام گذاشت.
حجت الاسلام مالامیری پس از گذراندن مقامات و سطح عالی حوزه در هشت سال به عنوان طلبۀ ممتاز در محضر حضرات آیات: عابدی، آملی لاریجانی، شب زندهدار، مدرسی یزدی و سیفی مازندرانی کسب فیض کرد و قبل از سی سالگی در حوزههای علیمۀ کاشان، جامعه المصطفی العالمیه و موسسه حضرت جوادالائمه علیهالسلام به عنوان مدرس مشغول تدریس دروس رجال، درایه، رسائل، حلقات و کفایه شد.
با اینکه استاد سطوح عالی حوزه بود، هیچ گاه در او تکبر و فخر فروشی دیده نشد، به طوری که در طول دو سال تدریس کفایه پدر و برادران او که همگی طلبه هستند و در قم زندگی میکنند از تدریس او اطلاع نداشتند تا اینکه تصادفاً اسم او را در لیست مدرسین حوزه علمیه دیدند. سید حسن مبارز یکی از شاگردان خارجی وی که در جامعه المصطفی تحصیل میکند در شعری که برای استاد شهیدش محمدمهدی مالامیری سروده است، به این نکته اشاره نموده:
همواره مهر بودی و آبان نداشتی دریای بی کرانه که پایان نداشتی
ای چهار فصل زندگیات عاشقانه سبز گل بودی و بهار، بیابان نداشتی
ای از جهان رها و گرفتار درد عشق جز وصل دوست چاره و درمان نداشتی
امروز صبح به من گفت زندگی کاری به کار عالم امکان نداشتی
با ما بگو حقیقت پنهان خویش را آری «خودی» همیشه نمایان نداشتی
در لحظههای عاشقیات، نیمههای شب آیا تو از بهشت فراخوان نداشتی؟
فعالیتهای حوزوی شهید مالامیری هرگز سبب نشد که ایشان امر مهم تبلیغ دین را فراموش نماید، به طوری که ایشان تا لحظۀ شهادت به امر تبلیغ دین مشغول بود.
از ویژگیهای بارز شهید مالامیری خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود و همین امر در تواضع و اخلاص، ایشان را محبوب دل جوانان محله میکرد. یکی دیگر از ویژگیهای شهید مالامیری پرهیز از ریا بود؛ چنانچه حتی بعد از شهادت هم خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی او بیاطلاع بودند.
تحولات کشورهای اسلامی از سنین نوجوانی برای شهید مالامیری اهمیت فراوان داشت، اما جنایات فجیع گروههای افراطی و تکفیری و حرمتشکنیهای بیشرمانۀ آنها در سالهای اخیر و تهدیدات داعش برای تخریب حرم عمۀ سادات، آرام و قرار را از او ربوده بود و هیچ کدام از موانع موجود برای اعزام به سوریه نتوانست مانع رسیدن وی به شامات گردد. شهید مالامیری دربارۀ علت اصرارش برای حضور در سوریه گفته بود: «نمیتوانم در کنار همسر و فرزندانم باشم درحالیکه در مقابل چشم کودکان سوریه و عراق، والدینشان سربریده میشوند؛ آموختههای من از اسلام و تحصیل دروس حوزوی چنین اجازهای به من نمیدهد.»
در نهایت شهید مالامیری دختران ۵ ساله و دوسالهاش را رها کرد و عازم سوریه شد، چرا که کودکان شیعیان سوریه و عراق را هم مانند دختران خود میدانست، وی سرانجام در شامگاه دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، مصادف با اول ماه رجب (میلاد امام محمدباقر علیهالسلام) همراه با شماری از مجاهدان تیپ فاطمیون و سرداران شهید روزبه هلیسایی، حسین بادپا و هادی کجباف در منطقۀ بصری الحریر در استان درعای سوریه به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد.
شهید محمدمهدی مالامیری به روایت همسرشان
زندگی با شهید مالامیری سراسر خیر و برکت بود؛ حاصل ده سال و نیم زندگی مشترک ما دو دختر به نامهای فاطمه و بشری، که هنگام شهادت پدر دو و پنج سال داشتند. یکی از برنامههای روزانۀ شهید، بازی با فرزندانمان لحاظ شده بود. او با برخوردی صمیمانه برای آنها وقت میگذاشت، بهنحویکه حتی نمازهای یومیۀ خود را به همراه فرزندانمان در مسجد اقامه میکرد و هر بار صبورانه منتظر حضورشان در ادای این فریضۀ الهی میماند. در مسئلۀ پوشش نیز بر این باور بود که تا دخترانمان کودکاند حجابشان اختیاری باشد تا بر این اساس با علاقۀ خود آن را پذیرفته و برایشان شیرینتر به نظر بیاید و گاهی برای تشویق آنها به خاطر حجابشان هدیهای در نظر میگرفت.
شهید مصداق کامل عمل به منویات مقام معظم رهبری
بنا بر قول خداوند که خود جای خالی شهید را پر میکند، بر همین امید به زندگی خود ادامه خواهیم داد. برای جویا شدن از حال و هوای دخترانم از فقدان پدر به چند مشاور و روانشناس مراجعه داشتم و با اذعان به این مسئله که آنها هنوز شکست را در زندگی تجربه نکرده و هنوز وجود خورشید، نماد پدر در زندگی آنها در وسط نقاشیهایشان نمایان است و اطمینان از محوری بودن نقش ایشان در زندگی فرزندانم، دلگرمتر شدم. البته این به توجهات خداوند و امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف و تدابیر اتخاذی ما پیش از اعزام همسرم برمیگردد.
از ویژگیهای بارز شهید خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود که همین امر در تواضع و اخلاص، ایشان را محبوب دل جوانان میکرد. پرهیز از ریا، شاخصه دیگر ایشان بود، چنانچه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بیاطلاع بودند. ارادت خاص نسبت به مولا علی بن موسیالرضا علیهالسلام، تداوم ارتباط با قرآن و اقامۀ نماز صبح در مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمۀ همیشگی دعای عهد، روح بیکرانهاش را زلالتر میکرد. بسیار کمحرف، ساکت ولی در فضای خانه شور و هیجان خود را داشت و در نزد همگان به خوشپوشی، شیکپوشی و پاکیزگی شهره، اما اهل اسراف و ولخرجی نبود و تنها با مراقبت و نگهداری درست از چند دست لباسش از آنها به مدت طولانی استفاده میکرد.
قریب الاجتهاد بودن شهید در سطوح عالی حوزه
نوع تفکرش در همۀ موارد زندگی او در عمل به منویات مقام معظم رهبری خلاصه میشد. بهواسطۀ فعالیتهای ورزشی چنان شاد و سرزنده و سختکوش بود که در هر هفته فعالیتهای ورزش رزمی، فوتبال، والیبال، شنا و غیره را در برنامههایش میگنجاند و با برنامهریزی تمام ساعتهای روزش، ساعاتی را نیز به مطالعه و تحقیق میگذراند و با تدبیر و انعطافپذیری در برنامههایش برای همۀ مسائل و کارها از جمله صلهرحم و غیره وقت گذاشته و برای جبران آن نیز از خواب خود کم میگذاشت. به نظر من مصداق کامل جملۀ مقام معظم رهبری در خصوص تهذیب، تحصیل و ورزش بود و در سه حوزه نمونه.
هیچگاه در ایشان با عنوان استاد سطوح عالی حوزه، تکبر و فخرفروشی دیده نشد. بهقدری از نظر علمی در سطح بالایی قرار داشتند که ایشان برای شروع تدریس خود از دروس سطح عالی و پایۀ 9 و 10 آغاز کردند و در این زمینه برای اینکه کسی متوجه نشود برای خود سختگیری خاصی را اعمال میکردند و در صورت عمل نکردن به مسئلهای، برای خود جریمهای در نظر میگرفت. وی هرچند بخش قابلتوجهی از زندگی خویش را به مطالعه در مباحث علمی اختصاص داده بود، اما فعالیتهای تبلیغی را تا هنگام شهادت بهعنوان تکلیف و وظیفه شرعی بیهیچ بهانه و توجیهی انجام داد و پس از شهادتشان مشخص شد که باوجود سن کم قریب الاجتهاد بودند.
کسب علم و نور خدایی با اخلاص در عمل شهید
اصراری ندارم بر اینکه بگویم شهید فرشته است، چراکه انسان در هر جایگاهی اشتباه هم دارد، اما ایشان آنچه را که درست میدانست با خلوص به آن عمل میکرد. او با ابراز بیعلاقگی خود نسبت به تعریف و تمجید اطرافیان نسبت به مقولۀ کسب علم میگفت: «اگر علم من دنیایی شود، سدّ کارم خواهد شد و این عین ظلمت است و حالآنکه اگر علم بهمانند نوری باشد آن دنیا دست مرا میگیرد» و با تأکید بر اینکه علم متعلق به خداوند است و در آن نباید خودنمایی وجود داشته باشد. ایشان با پیگیری صحبتهای رهبری روی مسائل سیاسی مطالعه و دقت عمل زیادی به خرج میداد و در مجموع ولایت محوری در زندگی ایشان نمایان بود. چنانچه به گفتهۀ شهید تعامل و رفتار طلبه باید به نحوی باشد که درسش برایش حکم نور داشته باشد و با این افکار همچنان مورد تحسین اساتید خود بود.
پدر شهید، روحانی و مادرشان از سادات جلیله حسینی هستند، برای آنان بهصورت ویژه و خاص احترام قائل بود و در صورت اختلافنظر در صورت امکان نظرشان را میپذیرفت و با طمأنینه و سکوت خاصی در برابر آنها حاضر میشد. آری هدایت و راهنماییهای خانوادهای اینچنین نتیجهای را در بر خواهد داشت، تا حدی که خانواده ایشان پس از ازدواج نیز پیگیر درس و رابطه تعاملی ایشان با من و فرزندانمان بودند.
کشانده شدن غیرت و شجاعت عالمانۀ شهید به آنسوی مرزها
پدر مهربان بُشری و فاطمه با شنیدن نالههای جانسوز کودکان سوریه و عراق هر روز بیقرارتر میشد و از آنجاییکه با مشاهدۀ آن جنایات طعم خوش آرامش و لذتهای زندگی با ذائقه بهشتیاش تلخ شده بود، سفرهای تبلیغی آخر خویش را بهمنظور مبارزه با نشر افکار التقاطی وهابیت و داعش و با حضور در مناطق مرزی و سنّینشین انجام میداد، اما غیرت و شجاعت عالمانهاش، وجدان بیدارش را به آنسوی مرزها کشاند. وی دورههای فشرده آموزش نظامی را بدون اطلاع خانواده گذراند و با وجود شرایط مساعد کاری، تدریس و تحقیق را رها کرده تا بنا بر قول خودش به حاصل آموختههایش دست یابد.
سالهای آخر بهمنظور ایجاد خلل و به سنگ خوردن تیر داعش در جذب نیرو به شهرهای مرزی میرفت و به درخواست اهل تسنن در نجات جوانان از افکار انحرافی داعش با عزیمت به شهرهای سیستان و بلوچستان، خاش، ایرانشهر، کرمانشاه، تالش و آستارا به تبلیغ میپرداخت. باوجود دوری از خانواده و تحمل سختیهای بسیار، ذرهای از وظایف و مسئولیتهای پدری خود کوتاهی نمیکرد، چرا که با حضورش شرایط را تغییر داده و نبودش را جبران میکرد.
از تمدید مأموریت و تن دادن به معاملهای پرسود تا شهادت
با مشاهدۀ کلیپی تأثیرگذار از رهبری حال و هوای دیگری پیدا کردم که در همان لحظه با تماس همسرم و بیان دلتنگیهایم با یکدیگر، نیتی در خصوص پذیرفتن تمدید مأموریتش، تا با هدیۀ جهادش به حضرت آقا در این راه خدایی گام بردارد و من نیز با تقدیم دلتنگیها و صبر خویش به آقا و حضرت زینب علیهاالسلام در واقع به معاملهای پرسود تن دادیم، در همین فاصله دو روز پس از تمدید مأموریتش به مقام رفیع شهادت دست یافت. با علم به اینکه او قطعاً به خاطر خلوصش به این مقام دست پیدا کرده است، یاد دارم روزی را که آرزوی شهادت یکی از نزدیکانم را در راه دفاع از حرم اهلبیت علیهمالسلام داشتم و زمانی که مسئلۀ اعزام ایشان مطرح شد، خطاب به همسرم گفتم: «خداوند از میان 70 میلیون ایرانی تو را برای جهاد و مرا برای صبر انتخاب کرده است»، آری جایی که خانواده پشت یک مرد قرار گیرد، او نیز میتواند بهدرستی به وظایف دینیاش عمل کند و من نیز از ابتدای ازدواج با اعتقاد به این حس که ایشان را زود از دست خواهم داد، از خداوند برایش بهترین مرگ و روزی شهادت را طلب میکردم.
با همسرم ساعتهای طولانی برنامهریزی اتفاقها و مشکلات پیش رو و روزهای بعد از شهادتش و حتی روی مسئلۀ مدرسۀ بچهها نیز به توافق رسیده بودیم و در اینباره حتی برای آمادگی فرزندانمان با آنها صحبت میکردیم. تا اینکه با شنیدن خبر شهادتش لبخندی که هنگام رسیدن عزیزان به آرزوی دیرینشان در کسب بالاترین مقامها حاصل میشود، بر لبانم جاری شد. اما باوجود سختیهای بسیار و ناراحتی که داشتم، لحظهبهلحظه زندگیام را با حضرت زینب علیهاالسلام و مصیبتهای ایشان مقایسه میکردم و به این گفتۀ همسرم که: «پس از من خاطرم از خانوادهام جمع است» و در این آرامش به شهادت رسید. با تداعی حال و هوای امام حسین علیهالسلام در لحظات آخر حیات مبارکش که هنوز چشم و نظرشان به خیمهها بود، غم و مصیبت خود را فراموش میکردم.
روحانی شهیدی که زحمت تشییع پیکرش را به احدی نسپرد
حضرت زینب علیهاالسلام از کودکی بر سرنوشت خویش واقف بوده، تا جایی که مادر پیراهن برادرشان را برای روز عاشورا نزد ایشان به امانت گذاشته بودند. از آنپس ایشان به دلیل صبر و بردباری خود عقیلۀ بنیهاشم و پیامآور عاشورا شناختهشده و به آن درجات رفیع رسیدند، و اینکه علما به نماز شب 11 محرم حضرت قسم یاد میکنند بیراه نیست. فرزندان من بعد از شهادت پدر در همهجا با محبت روبهرو شدند، اما حضرت زینب علیهاالسلام پس از شهادت امام حسین علیهالسلام گفتند: «امان از اسیری»، حال، یادآوری مصیبتهای آن حضرت، غم و سختیهای پیش رو را در دنیای فانی برایمان تقلیل خواهد داد.
بعد از تلاشهای بسیار سپاه برای برگشت پیکر شهید به ما اعلام شد که تلاششان در این زمینه بهجایی نرسیده، البته پیش از آن هم بنا بر قول شهید با خود میگفتم بعید است برگردد. زمانی که برای بزرگداشت شهدای مدافع حرم به دیدار رهبری شتافتیم، حضرت آقا بنا بر روایتی فرمودند: «روز قیامت برخی اجر دو شهید را میبرند و چنانکه شهدای دیگر نیز به حال آنان غبطه میخورند» گمان من این است که آنان شهدای مدافع حرم هستند، چراکه این شهدا باوجود سن کم از روی عقل و درایت و آگاهانه و با بصیرت راه خود را برگزیدند و به دور از هیجانات درونیشان در اوج بهرهوری بودند و دوم اینکه عزیمتشان صرف وطن خویش نبوده و برای حفظ حرم و اسلام و دینشان، مرز نشناختهاند. در واقع اجر دو شهید را به خود اختصاص دادهاند، اجری که از نظر خداوند پنهان نیست.
شهادت را بهایی نیست نباید سطح آن را با شبهات پایین آورد
خود شهید با جانفشانی خویش برای آرامش مردمان سرزمینش کاری کرده و من حق و جایگاهی برای خود قائل نیستم، اما طرز تفکر برخی از افراد و بیبصیرتی آنان در عدم پشتیبانی از رهبری مرا آزرده خاطر میکند. نسل امروز فرزندان فردا را تربیت خواهند کرد و در واقع تمرین ولایتمداری را برای عصر ظهور باید امروز به فرزندان خود بیاموزیم، و از پی کمی آبونانمان حاضر به پشت پا زدن به سنگرها و اعتقاداتی که خونها برایش نثار شده باشیم تا مبادا از دنیایمان عقب بمانیم. در این راستا افراد حزباللهی نیز با روی خوش و آگاهسازی میتوانند موفق به جذب فرد فرد اعضای جامعه شده و در واقع باید به این نکته که با ناراحتیها، پرخاشگریها، بداخلاقیها و قطع رابطه نمیتوان جذب داشت توجه شود. چرا که در صورت بروز چنین اتفاقی دشمنان، جوانان ما را به سمت خود کشیده که این امر نیازمند به تحصیل، تفکر و برنامهریزی است، این در حالی است که مؤمن برای همۀ لحظات زندگی تدبیر میخواهد.
دنیا جای راحتی نیست و انسان با سختیها بزرگ خواهد شد
پیوسته همه در زندگی با سختیهایی روبرو هستیم، اما مردم بهواسطۀ نبودن در این شرایط و تجربه نکردن آن مدام از سختیهای ما سؤال میکنند. حال مطلب مهم این است که قرار نیست در دنیا راحتی داشته باشیم، با تمام مشقتهایی که مردم به زبان میآورند، فقط یک جمله برای بازماندههای شهید میگویم که خدایا این کم را از ما قبول بفرما بهمانند بیان حضرت زینب علیهاالسلام، چراکه انسان با سختیها بزرگ خواهد شد، همین مردم به خیال خود گمان میکنند شهدا تنها برای جنگ سوریه عازم شدهاند، در حالیکه اکنون مرزهای اعتقادی ما سوریه و فلسطین است، در حقیقت آنها به پشتیبانی از ولایتفقیه خویش راهی این سفر سخت شدند. با اینوجود ایشان قبل از اعزام صراحتاً امضا و اعلام کردند که برای مسئله جهاد پولی نمیخواهند و کاملاً برای رضای الهی در این مهلکه شرکت کردند.
با گامی پرصلابت و محکم در راه شهید و عمل به هدف و برنامۀ ایشان زندگی را ادامه خواهیم داد. چراکه عمل به هدف و برنامۀ ایشان در واقع همان عمل به اهداف ما در زندگی خواهد بود و با بیان این مطلب که شهید محمدمهدی مالامیری تنها مناجاتنامهای با خداوند به زبان عربی از خود بهجا گذاشته است که در انتهای آنیک جمله به فارسی نوشتهشده که به دعای همۀ شما محتاجم.
0 نظرات