شهید مهدی قره ‌محمدی

شهدای خان‌طومان

سردار شهید مدافع حرم «مهدی قره‌محمدی» متولد سال 58 و اصالتاً اهل شهر آمل و از تکاوران یگان صابرین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که داوطلبانه عازم سوریه می‌شود. او در حالی که فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی را برعهده داشته، در حین پاکسازی مناطق از لوث تروریست‌های تکفیری در شهر دیرالزور بر اثر اصابت تیر به گردن، پهلو و پا به فیض شهادت نائل می‌شود.

به روایت همسر شهید مهدی قره‌محمدی

 او از همان روز اول ازدواج شرایط کاری‌اش را برای من گفت. او می‌گفت: «کار من عشق است و با عشق وارد این کار شدم و شما باید در این راه دوام بیاری. کار من دوری از خانواده، مأموریت، مجروحیت و شهادت داره. اگه شما می‌تونید بسم الله.» من هم شرایط را پذیرفتم و هیچ گاه از این انتخاب پشیمان نیستم.

مهدی با تمام وجود خودش را وقف ما می‌کرد و به هیچ وجه یک بار از او دروغ نشنیدم. خیلی به بیت المال حساس بود و هر دِینی که به گردن داشت را ادا می‌کرد. او خیلی منظم و قانونمند بود و تمام کارهایش روی اصول و برنامه‌ریزی و نظم بود. از همان ابتدای زندگی به من می‌گفت که: «نباید شما به من متکی باشی و باید به گونه‌ای زندگی کنی که گویا من اصلاً وجود ندارم. شما باید خود را برای روزی آماده کنی که من رفتم و برنگشتم. ‌شما الآن مدیر خونه هستی و اگه من نبودم، باید ستون خونه بشی و نباید این ستون از بین بره و باید بچه‌ها به گونه‌ای بزرگ بشن که قوی و مستحکم باشن.»

ما سه فرزند به نام‌های فاطمه، زهرا و محمدجواد داریم. مهدی به فاطمه خانم می‌گفت: «مادر بابا» چون که مادرش در شهر دیگری زندگی می‌کرد و می‌گفت تو جای مادر من هستی. به زهرا می‌گفت: «پرنسس بابا». مهدی خیلی آنها را دوست داشت و می‌گفت: «دختر باید حتماً محبت پدر داشته باشه. نام فاطمه و زهرا را برای شما گذاشتم تا الگوتون حضرت فاطمه علیهاالسلام باشه.»

مهدی خیلی بچه‌ها را به قرآن خواندن تشویق می‌کرد و برای هر وعده نمازشان جایزه تعیین می‌کرد و می‌گفت: «در راه تربیت بچه‌ها هر چقدر هزینه کنیم کمه! همۀ سیستم‌های جهانی دست در دست هم دادن تا بچه‌های ما را از راه به در کنند و باید تمام توان خود را در این راه انجام بدیم.» هیچ وقت از محبت برای ما کم نمی‌گذاشت، در عین حال بچه‌ها را برای شهادت آماده کرده بود. می‌گفت: «برای من دعا کنید تا شهید بشم و به بهشت برم. وقتی که من به بهشت برم میام در کنار شما و به شما آرامش می‌دم تا نبود من را احساس نکنید». دخترم بعضی موقع از این حرف ناراحت می‌شد، اما او می‌گفت: «مگه نمی‌خوای آقا را ببینی؟ اگه من شهید بشم، می‌رم و آقا را میارم». دخترم فاطمه هم می‌گفت: «اگه من اجازه دادم که شما بری، فقط به عشق دیدار آقا بود.»

 مهدی دفعۀ اول که می‌خواست به سوریه برود، خیلی نذر و نیاز کرد و از من هم رضایت گرفت و گفت: «شما باید رضایت قلبی داشته باشی تا من بتونم برم، شما رضایت قلبی بده برای شهادتم» گفتم: «رضایت می‌دهم.» او برای نخستین بار توانست برود ولی مجروح برگشت. بعد از اینکه دوران نقاهتش تمام شد، چون از ناحیۀ دست مجروح شده بود، خیلی نگران بود که دیگر نتواند سلاح به دست بگیرد و از مأموریت‌های رزمی باز بماند. در حرم امام رضا علیه‌السلام نذر کردیم که مهدی بتواند سلاح به دست بگیرد و خدا را شکر این اتفاق افتاد و حاجت او برآورده شد.

در طی این دو سال مأموریت‌های پی در پی برای او به وجود می‌آمد و نمی‌توانست به سوریه برود. یک دفعه گفت که حتماً مشکلی در کار هست که نمی‌توانم بروم؛ «شما راضی باش»، من گفتم: «راضی هستم، اما باید مادرت را راضی کنی.» او به دست و پای مادرش افتاد و آنها را بوسید تا بالاخره از مادرش رضایت گرفت.

زمانی که پسرم محمدجواد به دنیا آمد مریض بود و ما خیلی برای درمانش اقدام کردیم، اما چاره نمی‌گرفتیم. یک روز دلم شکست گفتم یا زینب کبری علیهاالسلام اگر پسرم خوب شود رضایت کامل می‌دهم که بار دیگر همسرم مدافع حرم شما شود. شاید 3 روز از این اتفاق نگذشته بود که پسرم حالش خوب شد و من بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود. برای این کار نزد همسر فرماندۀ تیپ صابرین رفتم و به ایشان گفتم که سفارش کنید حاج آقا هر طور شده شوهرم را به سوریه بفرستد تا نذرم ادا شود. حتی به خود فرماندۀ تیپ صابرین گفتم که این کار را انجام بدهید و ایشان گفت که خیالتان راحت اسمشان را رد می‌کنیم. بعد که اسمشان را دادند من خیلی از ایشان تشکر کردم. مهدی هم زمانی که داشت می‌رفت بسیار خوشحال بود، بچه‌ها را نوازش کرد و رفت و مطمئن بود که دیگر باز نمی‌گردد و همین طور هم شد.

هر بار که تماس می‌گرفت، گفتم چند هفته است که رفته‌ای، برگرد! اما می‌گفت: «قرار نیست برگردم. اگه نذرت قبول بشه من برنمی‌گردم» و همان طور شد و به آرزویش رسید.

آخرین بار که تماس گرفت، گفت: «برای کاری به عقب برگشته‌ام و هر طور شده تلفن پیدا کردم که با تو تماس بگیرم، چون شنیدن صدات  به من انرژی میده. شما بچه‌ها را آماده کن، من طوری برمی‌گردم که شب یلدا خونه باشم. چون که پارسال نتونستم کاری کنم که یلدا به بچه‌ها خوش بگذره امسال کاری می‌کنم که خوش بگذره!»

از صبح دوستان به منزل ما می‌آمدند و متوجه شدم که خبری هست، ولی نمی‌توانستم باور کنم تا اینکه پدر مهدی تماس گرفت و این موضوع را به من گفت و خدا را شکر کردم که شوهرم به آرزویش رسید ولی ادامۀ راه سخت است، امیدوارم او کمکم کند.

مهدی سفارش کرده بود که پیراهن عزاداری‌اش را که 10 سال بود هر محرم می‌پوشید را همراهش دفن کنند و خیلی من را به مقاومت سفارش کرد. شب آخری که می‌خواست به سوریه برود به مقبره شهدای گمنام شهرک ولایت دانشگاه امام حسین علیه‌السلام رفتیم و من خیلی بی قرار بودم؛ به شهید کریمی که هویتش به تازگی مشخص شده و در مزار شهدای گمنام دانشگاه مدفون است، متوسل شدم و خواستم که به من کمک کند و بعد از 10 دقیقه کاملا سبک و راحت شدم و با خیال آسوده او را بدرقه کردم. من مهدی را با رضایت قلبی فرستادم و از او خواستم که مرا تنها نگذارد که در این مدت نیز حضورش را کاملاً احساس می‌کنم. امیدوارم که حضرت زینب علیهاالسلام این نذر را از من قبول کند و تا آخر این راه دوام بیاورم و بتوانم بچه‌ها را به خوبی تربیت کنم.

وصیت‌نامۀ شهید مهدی قره‌محمدی

بسم رب شهداء و الصدیقین

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین و علی الرواح ‌التی حلت بفنائک

با سلام به ارواح پرفتوح امام و شهدا به خصوص شهدای غریب مدافع حرم «انا لله و انا الیه الراجعون»؛ بله همانا این وعدۀ الهی است که بازگشت همه به سوی اوست و چه نیکوست این بازگشت با شهادت در راه خداوند تبارک و تعالی باشد. خوشا به حال شهدا که عند ربهم یرزقون هستند.

چه زیبا گفت سید اهل قلم شهید مرتضی آوینی: «چگونه از جان نگذرد آنکه می‌داند جان بهای دیدار است» حال که توفیقی دست داد و بی بی جان ما را به عنوان سربازان مدافع حرمش طلبیده و پذیرفته است؛ به درگاه خداوند تبارک و تعالی توکل می‌کنم و از ائمۀ اطهار و معصومین توسل می‌جویم که در این راه بتوانم به خوبی به تکلیف و وظیفه‌ام به عنوان یک سرباز کوچک عمل کنم و در راه دفاع از حریم امامت و ولایت، پاسداری از انقلاب اسلامی و سربازی ولی امر مسلمین امام خامنه‌ای، عاقبت کارم ان‌شاءالله ختم به شهادت شود و به آرزوی دلم دست پیدا کنم. در این راستا از همۀ برادران و خواهران دینی خواستارم که حلام کنند و برای مغفرت این حقیر به درگاه حضرت حق دعا نمایند تا ان‌شاءالله مورد رحمت واسعۀ خداوند قرار گیرم.

پدر و مادر گرامی‌ام

در ابتدا از شما می‌خواهم که این فرزند کوچکتان را حلال کنید و برایم دعا نمایید اگر ان‌شاءالله به توفیق شهادت در راه جهاد فی سبیل‌الله رسیدم، هر چند در ظاهر دنیایی شما را تنها گذاشته‌ام ولی در واقع شهدا زنده‌اند و در کنارتان خواهم بود و ان‌شاءالله در آن دنیا شفیعتان هستم. البته همه واقفیم که این محقق نمی‌شود جز به دعای خیر پدر و مادر و رضایت قلبی آنها از فرزند. از شما خواهش می‌کنم در صورت شهادت بندۀ حقیر، برای من بی‌تابی و گریه نکنید بلکه بر مصائب وارده به آقا اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و بی‌بی جان زینب کبری فکر کنید و گریه نمایید. سرتان را بالا بگیرید و با افتخار بگویید که فرزندمان به فدای حضرت علی اکبر حسین، فرزندمان در راه سربازی امام زمانش و برای لبیک گفتن به ندای رهبرش، فدای عمۀ سادات شده است.

همسر گرامی‌ام

از شما برای همۀ همراهی‌تان در تمامی پستی بلندی‌های زندگی مشترکمان تشکر می‌کنم و به شما می‌گویم دوستتان دارم و ان‌شاءالله اگر به توفیق شهادت دست پیدا کردم از شما خواهش می‌کنم که مرا به خاطر تمام کاستی‌هایم در زندگی ببخشید و حلال کنید. همچنین به شما توصیه می‌کنم که در ادامۀ راه زندگی و تربیت فرزندانمان به خداوند منان توکل کرده و از ائمۀ اطهار علیهم‌السلام مدد بجویید و صبر پیشه کنید که خداوند با صابرین است. از خداوند تبارک و تعالی عاقبت‌بخیری شما و فرزندانمان را خواستارم و همۀ شما را به خداوند می‌سپارم.

دختران عزیزم فاطمه خانم و زهرا خانم

به شما سفارش می‌کنم که مداومت در نماز اول وقت و همچنین به تلاوت قرآن که مرتبه‌ای بالاتر از قرائت قرآن می‌باشد که همانا خواندن قرآن با معرفت و تدبر در مفاهیمش می‌باشد که ان‌شاءالله منجر به رعایت عملی دستورات قرآن مجید خواهد شد. همچنین از شما خواستارم در تمامی احوالات زندگی مشی و روش زندگی عصمت ‌الله اکبر حضرت زهرا علیهاالسلام را الگو و چراغ راه خود قرار دهید.

همانطور که نام شما برگرفته از نام دو بانوی دو عالم است، سعی و تلاش کنید که شایستۀ این نامگذاری باشید. همچنین آرزومندم در زمینۀ حفظ قرآن کریم همت و تلاش وافری از خود نشان دهید تا ان‌شاءالله جزو حافظان کل قرآن شوید. علاوه بر این بسیار علاقه‌مندم که همانند مادر گرامی‌تان در صورت تمایل؛ تحصیلات عالیۀ خود را در حوزه‌های علمیۀ خواهران ادامه دهید و بدانید که جهاد زن خوب شوهرداری کردن است، باشد که ان شاءالله همانند بانوی اول دشت کربلا، زینت پدرتان باشید.

در آخر سفارش می‌کنم که در همه حال احترام مادر بزرگوارتان را داشته باشید و حواستان به برادر کوچک‌ترتان باشد. این را بدانید که شهدا زنده‌اند و بنده همیشه در کنارتان خواهم بود و دوستتان دارم.

پسر عزیزم آقا محمدجواد

مرا ببخش که در سنین کودکی شما را در ظاهر تنها گذاشتم، ولی بدان که در کنارتان خواهم بود و از خداوند منان عاقبت‌بخیری شما را خواستارم و برایتان دعا می‌کنم که ان‎شاءالله فرزندی سالم و صالح تربیت شوید. برای شما چند سفارش دارم؛ اول اینکه احترام مادرتان را داشته باشید و به عنوان مرد خانه حواستان به خواهرهایتان هم باشد. در انتخاب دوستان دقت لازم را داشته باشید و فقط با کسانی هم‌نشینی کنید که شما را به خداوند نزدیک‌تر می‌کند. در مقابلۀ وسوسه‌های گناه‌آلود دنیایی در همه حال به خداوند پناه ببرید و از ائمۀ اطهار کمک بگیرید. با قرآن مأنوس باشید که انس با قرآن باعث روشنایی دل و برکت در زندگی می‌شود.

بنده دوست دارم شما در کسوت سربازی و پاسداری اسلام در بیایید و توفیق سربازی ولایت فقیه ان‌شاءالله توفیق سربازی در رکاب آقا امام زمان حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را پیدا کنید و در راستای تحقق کلام ولی امر مسلمین امام خامنه‌ای مبنی بر اینکه در سال94 فرمودند: «اسرائیل قطعاً 25 سال آینده را نخواهد دید»؛ ان‌شاءالله جزو کسانی باشید که رژیم اشغالگر قدس را نابود و قدس شریف را آزاد کنند.

برادر و خواهران گرامی‌ام

از شما خواهش می‌کنم که مرا حلال کرده و برایم از درگاه الهی طلب مغفرت نمایید. ان‌شاءالله که در زندگی‌هایتان موفق و عاقبت‌بخیر باشید. به شما سفارش می‌کنم که در رابطه حفظ همیشگی احترام به پدر و مادر که همانا احسان به والدین از واجبات است و خشنودی خداوند تبارک و تعالی را به دنبال داشته و باعث خیر و برکت در زندگی‌هایتان خواهد شد.

برادر گرامی‌ام آقا هادی، از شما خواهش می‌کنم که در این سنین پیری پدر و مادرمان در همه حال مواظب آنها بوده و عصای دستشان باشید.

خواهران گرامی‌ام به شما سفارش می‌کنم با تأسی از حضرت زهرا علیهاالسلام، چادر را به عنوان حجاب برتر انتخاب کنید که همانا سیاهی چادرهای شما در کنار معرفی خون شهدا می‌تواند از حریم اسلام ناب محمدی دفاع نماید و ان‌شاءالله زمینه‌ساز ظهور و قیام منجی عالم بشریت حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف شود.

دوستان، همکاران، هم‌رزمان و برادران و خواهران دینی

همان طور که رهبر فقید انقلاب اسلامی امام خمینی رحمۀالله‌علیه فرمودند: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکتتان آسیبی نرسد» بله رمز ماندگاری و تداوم انقلاب اسلامی تبعیت محض از ولایت فقیه می‌باشد که همانا حیطۀ اختیارات ولی فقیه همان اختیارات رسول الله است. پس گوش به فرمان ولی امر مسلمین امام خامنه‌ای باشید و نگذارید وسوسۀ خناسان، دنیا‌زدگان، منافقین و معاندین در مواقع حساس و فتنه‌ها، چشم و گوشتان را به کلام رهبر ببندد. مبادا در مواجهه با پستی بلندی‌های روزگار علی تنها بماند.

شاخصه‌های دستیابی به این مهم مطالعه کردن آرمان‌ها و شعارهای انقلاب در مواجهه با آحاد جامعه و به خصوص مسئولین نظام است. همانا آمریکا شیطان بزرگ است و اسرائیل باید از صحنۀ روزگار محو شود. نه شرقی - نه غربی فقط جمهوری اسلامی سرلوحۀ کارها باشد و تنها راه برون‌رفت از مشکلات اقتصادی، پیاده‌سازی واقعۀ اصول اقتصاد مقاومتی در کشور است.

برادران و خواهران دینی بنده، نگذارید سرنوشت این انقلاب که حاصل خواست و مدد الهی و ائمۀ اطهار و معصومین و مجاهدت امام و شهدا و در صحنه بودن شما مردم است؛ به دست دنیازدگان، تکنوکرات‌ها و شیفتگان غرب بیفتد. ما از حماسۀ حسینی در عاشورا؛ آزادی، ایثار و عدم سازش و عدم تن دادن به ذلت در برابر طاغوتیان زمان را درس می‌گیریم. هر کس و هر تفکر و جریانی که قرائت دیگری از قیام امام حسین را داشته باشد صلاحیت نشستن بر مسند اداره این انقلاب را ندارد و نخواهد داشت.

در پایان از تمامی برادران و خواهران دینی خودم التماس دعا دارم، دیدار به قیامت.

اللهم اجعلنی حیاة محمد و آل محمد و اعنی ذریته مماتهم و تولنی علی ملتهم و حشرنی فی زمرتهم

مهدی قره‌محمدی 

96/8/2

0 نظرات

ارسال نظرات